loading...
سلطان نصیر

تصویر صورت فلکی جاثی (هرکول) در شهرویر ماه سال 1000 قبل از میلاد مکان حله عراق (بابل باستان) که  در حال رفتن به زیر خط افق آسمان شب است. 

شبیه سازی شده با نرم افزار آسمان شب

 

@soltannasir

تصویر صورت فلکی جاثی (هرکول) در خرداد ماه سال 1000 قبل از میلاد مکان حله عراق (بابل باستان) که به اوج خویش در آسمان شب می رسد. 

شبیه سازی شده با نرم افزار آسمان شب

 

@soltannasir

تصویر شباهت صورت فلکی جاثی (هرکول) با نگاره  بعل فینیقی کنعانی 

 

نکته : صورت فلکی جاثی توسط یونانیان به صورت بر عکس تصور می شده است. یعنی شماره 1 و 2 در تصویر این صورت فلکی پاهای جاثی بوده است. 

 

@soltannasir

@soltannasir 

 

    {پیوند اسطوره با دین 323}

 

    {ذوالقرنین قرآن کیست ?85} 

  

 {نگاهی به اساطیر میان رودان و ارتباط آن با صور فلکی در آسمان شب46}

 

{انکی و نین خورسگ: اسطوره ای آسمانی 38}

 

                 { نیبیرو 6} 

      

             { مردوخ کیست 2}

 

ادامه...👇

 

اما حال به روایت مرگ بعل و نزول وی به جهان زیرین : 👇

 

{ لاف زدن های موت بیهوده نیست، چرا که بعل تسلیم و به جهان زیرین فراخوانده می شود: و تو ابرهای ات را سرور باش

توفانت را، گرز آذرخش آفرین و باران ات را.صاحب هفت پسر خویش باش، هشت صیاد گرازهای ات، دختر باکره ات، دختر مه 

دختر شبنم، دختر رگبار به کوهساران نهان روان شو صاحب کوه باش سرور تپه ها و از آن جا به سرزمین جدایی روان شو به جهان زیرین و در شمار آنان باش که در زمین فرو رفتند آری تباهی را بشناس و مرده باش. } (کتاب اساطیر خاور نزدیک نوشته جان گری صفحات 147 و 148)

 

همانگونه که ملاحظه می نمایید. بعل نیز به مانند مردوخ به عالم زیرین سفر می نماید و پیشتر گفته شد که بعل با غلبه بر اژدرمار لویتان در ابتدای آفرینش نقش تعیین کننده ای داشته است. در انوماالیش بابلی نیز مردوخ با غلبه بر تیامات، آفرینش را از بدن تیامات انجام می دهد. 

همچنین بعل اوگاریتی فینقی کنعانی نیز به مانند همتای میان رودانی خویش مردوخ ایزد حاصلخیزی نیز می باشد. 

و پیشتر نیز گفتیم که سامیان کوچنده از کنعان و غرب میان رودان به هلال حاصل خیز، بعل را همتای  مردوخ میان رودانی می دانسته اند. چنانچه در استوانه کوروش مردوخ بعل نیز نامیده شده است.

تمام این گزاره ها ما را به این نتیجه می رساند که بعل و مردوخ هر دو رب النوع یک صورت فلکی می باشند. اما اینکه دو موجود مختلف هستند و یا اساساً یک موجودند. چندان مشخص نیست. هر چند که فقیر فعلا بعل و مردوخ را دو موجود جدای از یکدیگر می دانم.

اما اکنون با دانستن اینکه بعل و مردوخ رب النوع یک صورت فلکی می باشند. می توانیم به پیدا کردن آن صورت فلکی نزدیک شویم. 

تصاویر به جای مانده از آثار باستانی که بعل را به تصویر می کشد. شباهت بسیاری با صورت فلکی جاثی یا زانو زده یا هرکول دارد به تصاویری که در ادامه می آید خوب توجه نمایید.

می دانیم که صورت فلکی جاثی در نزد یونانیان  هرکولس است. و آنان وی را زانو زده تصور می نمودند. اما دلیلی ندارد که ما این صورت فلکی را زانو زده تصور نماییم. ممکن است در نزد فینقییان و کنعانیان این صورت فلکی همانگونه که در نگاره بعل در ادامه ملاحظه خواهید نمود ایستاده باشد. 

اما نکته جالب ماجرا اینجا است که در داستان های هرکول یونانی وی نیز در خوان دوم از دوازده خوان پهلوانی های خویش بر مارآبی هفت سری غلبه می نماید ! به فقرات زیر توجه فرمایید : 👇

 

{ خوان دوم، غلبه بر مار آبی چند سر بود. هیدرا، مار آبی هفت سری بود که در ماندآبی زندگی می کرد. بدنش پوشیده از فلس های درخشان بود و هربار که از برکه اش بیرون می آمد تعداد زیادی حیوان را می بلعید. هرکول با هیدرا به نبرد برخاست و سرهای او را یکی پس از دیگری از تن جدا کرد و برادر زاده اش، آیولیوس هم در این مبارزه به او کمک کرد تا مار هفت سر بی جان به کنجی افتاد. اما ایریستوس این کوشش هرکول را از او نپذیرفت و ادعا کرد که خود به تنهایی از عهدهٔ آن بر نیامده است. } (کتاب اساطیر یونانی و صور فلکی صفحه 113)

 

 مار هیدرا نیز به مانند مار لویتان هفت سر است. تنها تفاوت شاید در این مسئله باشد که مار لویتان ماری است که در دریای آغازین زندگی می نموده است. اما مار هیدرا در ماندآبی در دورانی که خلقت انجام شده بود. زندگی می نموده است. 

 

اما نکته جالب دیگر در اینهمانی بعل و مردوخ با صورت فلکی جاثی این است که در حدود سال هزار قبل از میلاد، در حدود اسفندماه این صورت فلکی در جنوب عراق در زیر خط افق بوده است. یعنی در عالم زیرین به سر میبرده است. و در اوایل فروردین ماه به بالای خط افق می رسیده است. و در ده فروردین تقریباً کاملاً بر بالای خط افق قرار داشته است. و در خرداد ماه در اوج خویش و در شهریور کم کم به زیر خط افق می رفته است. و در مهر ماه کاملا ناپدید می شده است. یعنی اواخر شهریور تقریباً به عالم زیرین سفر می نموده است. و این با سال کشاورزی مردمان باستان ارتباط مستقیم داشته است. می دانیم که هم مردوخ و هم بعل از ایزدان حاصلخیزی می باشند. 

 

ادامه...👇

 

@soltannasir

🐍

@soltannasir 

 

    {پیوند اسطوره با دین 322}

 

    {ذوالقرنین قرآن کیست ?84} 

  

 {نگاهی به اساطیر میان رودان و ارتباط آن با صور فلکی در آسمان شب45}

 

{انکی و نین خورسگ: اسطوره ای آسمانی 37}

 

                 { نیبیرو 5} 

      

              { مردوخ کیست } 

 

ادامه...👇

 

اگر نیبیرو جایگاه میخگاه یا همان جایگاه ستاره قطبی در آسمان شب باشد. آنگاه باید مردوخ صورت فلکی بنات النعش یا هفت اورنگ باشد. 

اینجا اشکالی وجود دارد. و آن این است که می دانیم که در مراسم جشن اکتیو در بابل پیش از نوروز مردوخ بر طبق نظر بابلیان در عالم زیرین به سر میبرده است. و سپس در ایام جشن اکتیو که تقریبا معادل نوروز امروزی ما ایرانیان است. مردوخ از عالم زیرین پای به عالم بالا می گذاشته است !!! و این با قرار گرفتن احتمالی مردوخ در جایگاه ستاره قطبی همخوانی ندارد  زیرا که ستاره قطبی تقریبا در هر حالی ثابت و قابل رویت است. همچنین این با نظر اسطوره شناسانی که مردوخ را ایزد کوکب مشتری می دانند نیز همخوانی ندارد.

زیرا مشتری بروج 12 گانه را در آسمان شب در بازه زمانی حدود یازده سال و نیم طی می نماید. به عبارتی دیگر بر اساس فلکیات جدید، مدت زمان حرکت مشتری در مدار گردش خویش به دور خورشید حدود 11 و سال نیم  زمینی می باشد. (

۴۳۳۱٫۵۷۲ روز یا ۱۱٫۸۵۹۲۰ سال ) و بدیهی است که مشتری با چنین مداری نمی تواند در حدود هزار قبل از میلاد هر ساله  در حدود زمان جشن اکیتو (تقریبا معادل فروردین ماه)از عالم زیرین به بالا بیاید.

خب این اشکالات نیز در نوع خود جدی است و باید برای آن پاسخی مناسب یافت.  

برای یافتن پاسخ از طریق اسطوره های موازی در تمدن های دیگر باید کمک گرفت. می دانیم که سامیان کوچنده به میان رودان، مردوخ را بعل مردوخ نیز می نامیدند. چنانچه در متن استوانه کوروش کبیر از مردوخ گاه با عنوان بعل یاد شده است. {به طور خاص در بند 22 متن استوانه کوروش کبیر که پرفسور عبدالمجید ارفعی آن را به خداوند ترجمه نموده است و ایشان در صفحه 55 کتاب فرمان کوروش بزرگ، در تعلیقات خویش می آورند : 👈 [واژهٔ EN=bel به معنی مطلق «خداوند» در این زمان در بابل تنها برای خداوند مردوک به کار برده می شده است. ]} یعنی در نظر آنان مردوخ همتای بعل اوگاریتی فینیقی کنعانی بوده است. به عبارتی دیگر هم بعل هم مردوخ هر دو رب النوع یک صورت فلکی بوده اند.  بعل فرزند ال אל خدای بزرگ کنعانی ها بوده است که بتدریج با کنار زدن ال אל (el) خود بر تخت ریاست خدایان کنعانی اوگاریتی می نشیند. بر اساس اسطوره های اوگاریتی بعل نیز به عالم زیرین سفر می نموده است. و بعل نیز  بر مار لویتان غلبه می نماید چنانچه مردوخ بر هیولای ماده تیامات غلبه می نماید. 

به فقرات زیر از اسطورهٔ ایزد بعل فرومایه و ایزد موت توجه فرمایید : 👇

 

{ در توجه به ستیز باروری و سترونی در سال کشاورزی موت (ایزد مرگ معادل عربی کلمه موت= مرگ و عبری מות=ماوت=مرگ)  فرستادگان بعل [جاپن Gapan و اوجار ugar ] را با پیامی هراس انگیز نزد بعل باز می گرداند: 

آری تو لوتان Lotan اژدرمار پیچندهٔ آغازین را تباه کردی اژدرمار بزرگ را نابود کردی. مار چنبرزدهٔ هفت سر را من اما تو را تباه می کنم، من لاشه های عفن را نابود می سازم؛ و تو ساقط می شوی به کام خدوندگار موت به کام محبوب ایل (ال אל el) } (کتاب اساطیر خاورنزدیک جان گری صفحات 146 و 147) 

 

ادامه...👇

 

@soltannasir

🌞🌛

تصویر خونی کردن قرآن مجید و عزیز توسط شیاطین جنی به هنگام قرائت سوره مبارکه قارعه 

 

پیشتر گفته شد که این ماده سرخ رنگ خون مانند، خون نیست. بلکه نوعی رنگ است که مشابه خون می باشد و برای ترساندن افراد این فرومایگان از آن استفاده می نمایند. 

 

@soltannasir

تصویر خونی شدن دیوارها توسط جنیان.

 جنیان از این روش برای ترساندن استفاده می نمایند.

 این ماده سرخ رنگ خون نیست بلکه نوعی رنگ است و با شستشو به راحتی پاک می شود.

@soltannasir

تصویر صورت فلکی اژدها و صورت فلکی دب اصغر که در این تصویر بر روی صورت فلکی اژدها قرار دارد. 

صورت فلکی اژدها در نظر اخترباستان شناسان نمونه ای از تیامات سومری هست. 

و صورت فلکی دب اصغر ممکن است مردوخ میان رودانی باشد. که با غلبه بر تیامات در جایگاه قطب افلاک قرار می گیرد. 

 

@soltannasir

 

نمودار چرخش  صور فلکی  و قرار گرفتنشان در جایگاه ستاره قطبی در بازه ای حدود 25800 سال 

در حدود 3000 سال قبل میلاد ستاره آلفای اژدها در جایگاه ستاره قطبی قرار می گیرد. 

صورت فلکی اژدها در نظر اخترباستان شناسان نمونه ای از تیامات سومری است.

 

@soltannasir

@soltannasir 

 

    {پیوند اسطوره با دین 321}

 

    {ذوالقرنین قرآن کیست ?83} 

  

 {نگاهی به اساطیر میان رودان و ارتباط آن با صور فلکی در آسمان شب44}

 

{انکی و نین خورسگ: اسطوره ای آسمانی 36}

 

                 { نبیرو 4}

 

ادامه...👇

 

 

{حال اگر به گذشته نسبتاً دور نظری بیندازیم یعنی 7000سال قبل یا 5000 سال پیش از میلاد، قطب شمال فلکی در حدود 12 درجه سر عوّا قرار داشته. افزون بر این، با چنی چرخشی که ظاهراً کره سماوی دارد، صورت فلکی مذکور ممکن است توسط مردمان عهد باستان در نیمه شب انقلاب تابستانی در مجاورت قطب شمال به صورت قائم هم دیده شده باشد. به نظر می رسد که تنها چهره های اسطوره ای قابل ارزش از لحاظ موقعیت، اطلس تایتان باشد. بازوی راست عوّا، بر روی سرش خمیده شده تا آسمان را نگه دارد. امروزه این ستاره ها به صورت یک کمان و به نام تاج یا اکلیل شمالی خوانده می شوند.

حرکت تدریجی و جابه جایی قطب شمال سماوی در بین ستارگان آسمان، از اهمیت عوّا کاسته است و آن را به حالت عادی درآورده است. اگر بخواهیم مجدداً به جایگاه قبلی عوّا برگردیم باید 19000 سال دیگر منتظر ماند. } (کتاب راهنمای هفتگی آسمان شب نویسنده جف کانیپ مترجم احمد دالکی صفحه 38)

 

باید دقت داشت که روزگاری که صورت فلکی عوا (انلیل) در حدود 5000 سال پیش از میلاد در جایگاهی نزدیک به جایگاه ستاره قطبی قرار داشته است. هیچ ستاره خاصی در جایگاه ستاره قطبی نبوده است. پس صورت فلکی عوا (انلیل) به نوعی در جایگاه ستاره قطبی بوده و همانگونه که گفته شد. حتی ممکن است در نیمه شب انقلاب تابستانی در نزدیکی های قطب شمالی کاملا عمود نیز دیده می شده ! 

آنچه که در اینجا حائز اهمیت است این است که تقریبا زمانیکه عوا در جایگاهی نزدیک به جایگاه ستاره قطبی است. انلیل به نوعی در میان رودان ریاست کل ایزدان را داشته است. (انلیل یا صورت فلکی عوا از حدود 6000 قبل میلاد تا حدود 3100 قبل میلاد به جایگاه ستاره قطبی نزدیک بوده است. ) 

در الواح میان رودان به طور خاص در الواح اسطوره گیلگمش هنگام طوفان بزرگ که در حدود بیش از 3000 سال قبل از میلاد اتفاق افتاده است. این انلیل است که رهبری ایزدان را بر عهده دارد. و فرمان طوفان را می دهد.

هر چند پس از طوفان  نیز همچنان انلیل رهبری ایزدان را بر عهده دارد. اما به مرور از قدرت انلیل کاسته می شود و این مردوخ است که از حدود 2000 قبل میلاد ریاست ایزدان را بر عهده می گیرد. داستان ریاست یافتن مردوخ بر عالم ایزدان که در الواح آفرینش آمده است. و توسط کاهنان نوشته شده است. دو دریای اولیه وجود دارد. در دریایی تیامت یا هیولای مونث اولیه که توسط مردوخ کشته می شود و توسط اجزای بدن وی خلقت آسمان و زمین انجام می شود. ?!

در اینجا باید از خود پرسید چرا کاهنین چنین نسبتی را به مردوخ داده اند ? 

آسمان ها و زمین که در آن هنگام موجود بوده است. آیا آنان به داستان کهن تر خلقت اشاره کرده اند ?! یعنی روزگارانی که هنوز خلقت آسمانها و زمین از نظر آنان شکل نگرفته بود ? یا اینکه حادثه ای ممکن است در آسمان شب رخ داده باشد که آنان در تفسیر آن چنین نسبتی را به مردوخ داده اند ?! 

اگر از منظر آسمان شب به اساطیر نگاه نماییم در حدود سه هزار سال قبل میلاد ستاره آلفای اژدها در صورت فلکی اژدها در جایگاه ستاره قطبی قرار می گیرد. 

و صورت فلکی اژدها همانگونه که عده ای از اختر باستان شناسان می گویند ممکن است همان تیامات در نظر سومریان و بابلیان و آشوریان باشد. 

این حضور ستاره آلفای اژدها ادامه داشته تا اینکه رفته رفته جایگاه ستاره قطبی ابتدا به ستاره های کوکب شمالی و فرقد در صورت فلکی دب اصغر (فاصله 2000 پیش از میلاد تا 500 میلادی و سپس اکنون به ستاره جُدی در همین صورت فلکی می رسد. بنابراین از حدود 2000 پیش از میلاد تاکنون جایگاه ستاره قطبی در اختیار کواکب صورت فلکی دب اصغر بوده است. آیا ممکن است مردوخ ایزد کوکب مشتری نباشد و آنگاه رب النوع صورت فلکی دب اصغر بوده باشد ?!  جالب است که بدانید دوران قدرت گرفتن مردوخ به عنوان رئیس ایزدان از حدود 2000 پیش از میلاد شروع می شود ! 

اگر به ماجرا اینگونه نگاه نماییم در واقع صورت فلکی عظیم اژدها نظم کائنات را با قرار گرفتن در جایگاه ستاره قطبی بر هم میزند. و مردوخ با غلبه و کنار زدن وی نظم جدیدی را در کیهان و پهنه آسمان شب ایجاد می نماید. 

 

نکته : باید در نظر داشته باشیم که صورت فلکی دب اصغر در نظر یونانیان خرس است. ممکن است در نظر مردمان میان رودان مردوخ بوده باشد. 

 

نکته 2: در بعضی نگاره های مردوخ وی را سوار بر اژدهایی نشان می دهند که ممکن است بی ارتباط با صورت فلکی اژدها نباشد.

 

اما در چنین نوع نگرشی آنو یا پدر بزرگ ایزدان ممکن است همان صورت فلکی قیفاوس یا سلطان باشد. زیرا در روزگاران کهن در جایگاه ستاره قطبی قرار داشته است. 

 

ادامه دارد...

 

 

@soltannasir

🌞🌊⭐️🌛

@soltannasir 

 

    {پیوند اسطوره با دین 320}

 

    {ذوالقرنین قرآن کیست ?82} 

  

 {نگاهی به اساطیر میان رودان و ارتباط آن با صور فلکی در آسمان شب43}

 

{انکی و نین خورسگ: اسطوره ای آسمانی 35}

 

                 { نبیرو 3 }

 

ادامه ...👇

 

اختران ایزدان هستند و اباختران گاه اهریمنی دانسته شده اند. 

 

شباهت بسیاری بین نجوم ایرانی و نجوم بابلی وجود دارد. بدرستی مشخص نیست که کدام تمدن از دیگری در این باره تاسی گرفته است. اما معقولش این است که ایرانیان از بابلی ها در این باب تاسی گرفته باشند. به یاد دارم که فقیر هنگامی که بر سر کلاس های زبان اکدی پرفسور ارفعی حضور داشتم. جوانی بود که موضوع پایان نامه ارشد وی بررسی شباهت های نجوم بابلی و ایرانی بود. و پرفسور ارفعی با لحنی منتقدانه گفتند که بندهش چه ربطی به الواح بابلی دارد. و آن جوان گفت. شباهت های بسیاری دیده است. آن زمان این موضوع دغدغه ذهنی فقیر نبود. اما اکنون که به این موضوع از جوانب گوناگون می نگرم. باید بگویم درست است که فاصله زمانی انوماالیش با کتاب بندهش بسیار زیاد است. اما در بعضی جاها شباهت های بسیاری وجود دارد که نمی توان به راحتی از آن چشم پوشید.

 

{سپاهبادان (نجوم)

فارسی میانه : spa hbeda n ؛ منظور چهار سپاهبدان یا چهار ستاره قدر اول آسمان نیمکره شمالی هستند و به ترتیب قدر عبارتند از: «تیشتر» برابر با شعرای یمانی، «سدویس» برابر با سهیل، «هفتورنگ» برابر با سماک رامح، «ونند» برابر نسر واقع؛ 👈ستاره میخگاه همان ستاره قطبی یا جدی است که همه ثوابت به ظاهر گرد او می گردند و بدین روی سپاهبدان سپاهبد است. 

این ستارگان که کرفه گردند، از ایزدان نیز محسوب شده اند. اباختران که اهریمنی هستند، نیز دارای چهار سپاهبد می باشند. 

تیر سپاهبد خراسان، (عُطارد سپاهبد شرق) بهرام سپاهبد خاوران، (مریخ سپاهبد خاوران یا غرب)، اناهید سپاهبد نیمروز (جنوب)، هرمزد (مشتری) سپاهبد اباختران و کیوان سپاهبدان سپاهبد و مهر و ماه تاریک شهریار تاریکان هستند. 

هر کدام از سپاهبدان در مقابل خود سپاهبدی اهریمنی را دارند. مهر و ماه تاریک با خورشید و ماه، هرمزد با هفتورنگ، اناهید با سدویس، بهرام با ونند و تیر با تیشتر، کیوان با میخ آسمان (جایگاه ستاره قطبی) دشمنی دارند. این اباختران (کواکب رونده، سیارات، خمسه متحیره) هنگامی که در سپهر تاختند با اختران به نبرد ایستادند.چهار ستاره بزرگ که خود چهار ایزد به شمار می روند، یعنی ونند (نسر واقع، کرکس نشسته) و سدویس (سهیل) و تیشتر (شعرای یمانی) و هفتورنگ (عوا، گاوران، انلیل، ) به پاسداری بر سر دوزخ، برای پاس داشتن دوزخیان گماشته شده اند تا دیوان را در دوزخ از آزار سخت گناهکاران باز دارند. از این جهت این ستارگان در رنج می مانند؛ بویژه ستاره ونند که بزرگ آنان است. از این روی است که برای خشنودی آنان باید نیایش خواند و ونند بُرید را، که آیین ویژه روز اورمزد ماه فروردین است، به ونند و سه ستاره دیگر پیشکش داشت. (منابع بندهش 57، 165) } (کتاب فرهنگ اساطیر ایرانی صفحه 258) 

 

نکته 1 : به چهار ستاره مهم در اساطیر ایرانی و ارتباطشان با علم تنجیم و میزان در این علم شریف دقت نمایید. 

 

نکته 2: اختران در نجوم ایران باستان ثوابت آسمانی و اباختران سیارات یعنی همان خمسه متحیره می باشند. 

 

نکته مهم 3: میخ آسمان که جایگاه ستاره قطبی است. سپاهبد سپاهبدان است. و به نوعی در جایگاه رئیس قرار دارد. در نجوم ایران باستان جایگاه ستاره قطبی بسیار مهم است. حال اگر از روش تطبیق در اسطوره ها استفاده نماییم. همانگونه که پیشتر گفته شد. نبیرو یا منزلگاه پاک بسیار محتمل است که جایگاه ستاره قطبی باشد. که قطب افلاک است که ثوابت آسمان شب بر اساس دید ناظر زمینی به گرد وی می چرخند. 

این نظریه مویداتی نیز دارد. می دانیم که جایگاه ستاره قطبی در آسمان شب ثابت است. اما ستاره قطبی ثابت نیست. زیرا فلک ثوابت در بازه زمانی کمتر از 26000 سال یک دور می چرخد. و بنابراین در یک دوره حدودا 26000 ساله ما چندین کوکب و صورت فلکی را در جایگاه ستاره قطبی خواهیم دید. 

و این بر روی کاغذ با چرخش ایزدان در میان رودان در جایگاه ریاست کل همخوانی دارد. چنانچه صورت فلکی عوا یا انلیل در بازه زمانی حدود 5000 سال پیش از میلاد نزدیک جایگاه ستاره قطبی بوده است. 👇

 

 

ادامه...👇

 

@soltannasir

🌞🌛

@soltannasir 

 

    {پیوند اسطوره با دین 319}

 

    {ذوالقرنین قرآن کیست ?81} 

  

 {نگاهی به اساطیر میان رودان و ارتباط آن با صور فلکی در آسمان شب42}

 

{انکی و نین خورسگ: اسطوره ای آسمانی 34}

 

                 { نبیرو 2 }

 

ادامه...👇

 

اما برای فهم بهتر مطلب یکبار دیگه مطالب لوح پنجم منظومه آفرینش بابلی را با هم مرور می نماییم : 👇

 

{ او (مردوخ) جایگاههایی را برای خدایان بزرگ بنا کرد، تصویر شبه ستاره ای آنها را به شکل صور فلکی تثبیت کرد. سال را از طریق تخصیص برجها تعیین کرد: برای هر یک از دوازده ماه سه صورت فلکی برقرار کرد. 

پس از تعیین روزهای سال [از طریق] ارقام (آسمانی)، منزل 👈نبیرو را برای تعیین مدارهای ( آسمانی) بنیان نهاد، 

که هیچ کدام نه بتواند تجاوز کند و نه به آن تجاوز شود. 

به موازات آن منازلی را برای انلیل و اآ (انکی) برپا داشت.

با باز کردن دروازه ها در هر دو سمت، قفلهای چپ و راست را استحکام بخشید. 

در شکم او سمت الرأس را بنیان نهاد. 

او درخشیدن ماه را موجب شده، شب را (به او) سپرد. 

مخلوق شب را بر او گماشت تا روزها را مشخص سازد.

«هر ماهه، بی وقفه، طرحهایی را با یک تاج تشکیل دهد. 

در آغاز هر ماه، با بر آمدن بر فراز سرزمین، برای مشخص کردن شش روز، تو شاخ های نورانی خواهی داشت. 

در روز هفتم [نیم] تاج باش. 

در نیمهٔ ماه، به صورت ماه کامل در نقطهٔ مخالف بایست. 

هنگامی که خورشید در انتهای آسمان بر تو [پیشی] می گیرد، [تاجت را] کم کن و در فروغ به قهقرا رو. [به هنگام ناپدید شدن] به مسیر خورشید نزدیک شو، و [در (روز) بیست و نهم ] بار دیگر در نقطهٔ مخالف خورشید خواهی ایستاد». 

(بقیهٔ لوح شکسته و یا بر اثر آسیب دیدگی بیش از حد قابل ترجمه نیست) } (کتاب تاریخ تمدن بین النهرین اثر دکتر یوسف مجید زاده  جلد دوم صفحه 304)

 

 

ملاحظه نمودید که بنا به نظر کاهنین مردوخ مدارات کواکب را در آسمان تعیین نمود.  در دروس پیشین جایگاه انلیل و انکی را در نظر کاهنان نشان دادیم. و گفتیم که انلیل رب النوع صورت فلکی عوا می باشد و روزگاری پیش از مردوخ در رأس ایزدان میان رودان بوده است. و بدون هیچ درگیری ای جایگاه انلیل پس از سالها به مردوخ می رسد. در الواح اساطیر میان رودان تا آنجا که فقیر در حیطه آثار موجود چاپ شده  اطلاع دارم درگیری بر سر ریاست بین انلیل (عموی مردوخ) و مردوخ صورت نگرفته است. پس ماجرا چیست ? 

چرا مردمان میان رودان روزگاری انلیل را رییس ایزدان خویش می دانستند. و چرا در روزگاری دیگر مردوخ را ? 

چرا مردوخ در منظومه آفرینش بابلی با غلبه بر تیامت، آفرینش را آغاز می نماید ?! و این برخلاف اسطوره های بعضی ملل دیگر است که ایزدی برای بدست آوردن جایگاه ریاست ایزدان، با ایزد دیگر می جنگد و پس از غلبه بر وی، 

او را زندانی می نماید !

چرا انلیل ریاست ایزدان را روزگاری بر عهده داشته اما انکی که فقیر آن را مطابق با صورت فلکی شاه تخته و نهر اینهمان یافتم. هیچ گاه جایگاه ریاست بر ایزدان را نداشته است ?! 

آیا ممکن است که تیامت هم در آسمان شب صورت فلکی ای داشته باشد?

چرا در روزگاران بسیار کهن تر آنو رهبر ایزدان میان رودان بوده است?

اینها همه سوالاتی است که باید بدان پاسخ داده شود.

 

 

اما پیشتر گفتیم که انلیل با صورت فلکی عوا ارتباط دارد و انکی با صورت فلکی شاه تخته و کشتیدم و نهر. همچنین ایزد نینورتا با صورت فلکی ای با همین نام که همان صورت فلکی جبار و شکارچی است مرتبط است. این نکته مهم فقیر را بدین جا می رساند که اینگونه بیندیشم که مردوخ نیز ممکن است برخلاف نظر اسطوره شناسان بزرگ رب النوع کوکب مشتری نباشد و جزو رب النوع های یکی از صور فلکی آسمان شب و جزو ثوابت فلکی باشد. 

در کتابی نظیر بندهش که کتابی متعلق به حدود هزار سال پیش است و بر اساس نسک های کهن ساسانی نوشته شده و آن نسک ها نیز به نوبه خود ریشه در اعتقادات کهن تر دارد.

ما با نظرات نجوم ایرانی مواجه هستیم که کواکب آسمان شب رو به دو دسته اختران و اباختران تقسیم می نمایند. 

 

 

ادامه...👇

 

 

@soltannasir

🌞⭐️🌛

@soltannasir 

 

    {پیوند اسطوره با دین 319}

 

    {ذوالقرنین قرآن کیست ?81} 

  

 {نگاهی به اساطیر میان رودان و ارتباط آن با صور فلکی در آسمان شب42}

 

{انکی و نین خورسگ: اسطوره ای آسمانی 34}

 

                 { نبیرو }

 

ادامه...👇

 

یکی از مباحث نسبتاً جنجالی در بین طرفداران مبحث فرازمینی ها و طرفداران نظریهٔ فضانوردان باستانی، مبحث نبیرو است که در متون میان رودان علی الخصوص نسخه اکدی حماسه آفرینش بابلی بدان اشاره شده است. زکریا سیتچین نبیرو را بر اساس شیوه تحریف آمیز و غیر کارشناسانه که در جای جای آثار وی خودنمایی می نماید. سیاره ای پس از مدار پولوتون می داند. و متاسفانه طرفداران مبحث فرازمینی و نظریه فضانوردان باستانی در ایران که جز بلغور کردن لاطائلات افرادی نظیر سیتچین و دیگران چیزی برای ارائه ندارند. سالهاست خزعبلات وی را در مورد نبیرو با آب و تاب ارائه می نمایند.

خواننده گرامی باید توجه نماید که وجود سیاره ای پس از مدار پولوتون از نظر دانشمندان کیهان شناسی جدید کاملا محتمل است. اما سخن اینجاست که وجود داشتن یا نداشتن چنین سیاره ای اساساً ارتباطی به نبیروی میان رودانی ندارد. بنابراین نباید بین دو مبحث سیاره ای پس از مدار پولوتون و نبیرو خلط شود. 

زیرا ما شاهد هستیم که اگر دانشمندان کیهان شناسی در سازمان فضایی ناسا و غیره در مصاحبه ای دربارهٔ سیاره ای پس از مدار پولوتون سخن بگویند. این سخنان توسط طرفداران نظریه فضانوردان باستانی در خارج از کشور و گاه در ایران بُرش می خورد و در کنار نظریه سیتچین قرار می گیرد و به عنوان سندی بر درستی گفته های وی به بینندگان نشان داده می شود. حال آنکه مبحث نبیرو ارتباطی با سیاره ای پس از مدار پولوتون ندارد. 

متاسفانه ما شاهد هستیم که سیاره نبیرو وارد ادبیات آخرالزمانی شیعه نیز شده است و گاه با طارق یکی دانسته شده است. بعضی از طرفداران دجال بصره (احمد حسن ملعون) جزو اولین گروه هایی بودند که نبیرو را وارد ادبیات آخرالزمانی شیعه نمودند و از آن زمان تا کنون ما شاهد هستیم که در بعضی سایت ها و کانال های تلگرامی بچه های شیعه که جزو طرفداران دجال بصره هم نیستند. مقالاتی در بارهٔ نبیرو نوشته شده اند. 

نظریات سیتچین در باب نبیرو آنقدر سست است که ارزش پاسخ گویی ندارد. 

اما در دانش اسطوره شناسی نبیرو را با شک و تردید بعضاً سیاره مشتری می دانند. منشأ این حدس این است که اکثر اسطوره شناسان، مردوخ را ایزد کوکب مشتری می دانند. و در سرود پنجاه نام مردوخ از منظومه انوماالیش(آفرینش بابلی) یکی از پنجاه نامی که بر اثر شکست دادن تیامت به مردوخ از طرف سایر ایزدان عطا می شود نیبیرو است. از آنجایی که مردوخ از نظر اسطوره شناسان مشتری است. نیبیرو نیز که از مجموع الواح اینگونه بر می آید که مکان زندگی مردوخ باشد همان مشتری است. 

هر چند که فقیر این نظر که نیبیرو همان کوکب مشتری است  را بالشخصه قبول ندارم. و در ادامه نشان خواهم داد که نیبیرو چیست و کجا است ! 

ابتدا برای روشن شدن قضیه و اینکه به عنوان شاهد نشان دهم که  اسطوره شناسان در مورد نیبیرو چگونه می اندیشند مدخل نبیرو را از بخش فهرست مشروح نام ها را از کتاب بهشت و دوزخ در اساطیر بین النهرین را به تمامی می آورم: 👇

 

{ نبیرو Nebiru : نام نجومی مردوخ سیاره ای است، 👈محتملاً مشتری؛ معنی اش بعدها تغییر کرد، اما زمانی احتمالاً به سیاره ای در لحظه اعتدال بهاری مربوط می شد بدان هنگام که از سال کهن به سال نو گذر می کند؛ هم چنین به معنی کل گروه افلاک می تواند باشد، چنان که در مورد آفرینش آسمان ها از سوی مردوخ _ که در لوحه ی 5 می آید_  به کار می رود؛ نیبیرو هم چنین به معنی مرکز، محور یا 👈 قطب می تواند باشد. در «سرود پنجاه نام»، عنوان نجومی مردوخ است. } (کتاب بهشت و دوزخ در اساطیر بین النهرین ص 257 توضیحات دکتر ابوالقاسم اسماعیل پور) 

 

توضیحات دکتر ابوالقاسم اسماعیل پور که از بزرگترین اسطوره شناسان کشور است را در باب نبیرو ملاحظه نمودید. 

فقیر با بخش پایانی نظر ایشان موافقم. و نبیرو راقطب افلاک و محتملاً جایگاه ستاره قطبی می دانم. 

 

ادامه...👇

 

@soltannasir

🌞🌝🌛🌜

@soltannasir 

 

    {پیوند اسطوره با دین 318}

 

    {ذوالقرنین قرآن کیست ?80} 

  

 {نگاهی به اساطیر میان رودان و ارتباط آن با صور فلکی در آسمان شب41}

 

{انکی و نین خورسگ: اسطوره ای آسمانی 33}

 

   { ریشه شناسی واژه اسطوره }

 

 

تا کنون بارها و بارها از کلمه اسطوره و اساطیر استفاده نموده ایم. اما معنی و ریشه واژه اسطوره چیست ? 

عده ای از لغوین بزرگ عرب به غلط آن را از ریشه سطر می دانند. و در واقع برای این واژه غیر عربی ریشه ای عربی جعل نموده اند. ما امروز بر خوان گسترده ای از تحقیقات تاریخی و باستان شناسی و زبان شناسی هستیم و به خوبی می دانیم که اسطوره واژه ای غیر عربی و غیر سامی است که اساطیر جمعی است که اعراب در قواعد زبانی خویش برای آن جعل نموده اند.

اما برای شناخت واژه اسطوره یا به عبارت صحیح تر استوره بهتر است ابتدا ریشه واژه ستاره را بشناسیم زیرا ریشه واژه استوره در ستاره است. 

 

واژه ستاره، اين واژه در اوستايي (ستر=star) در فارسی ميانه (سترک=starak) در ایرانی باستان (staraka) در لاتینی (stella) در بلوچی (istar،  istal) به فارسی دری (ستاره) در كردی مهابادی به گونه (استره) در کُردی (stere  ، istirik ) در سيستاني (آستاره) در ميمه اصفهان (استره) در كهكيلويه و بوير احمد (اساره)  نيزدر گويش خراساني به گونه (ستره) است. اين واژه در زبان انگليسي بگونه (استار=star) و در زبان فرانسوي به گونه (استره) و در زبان ايتاليايي به گونه (استلا) و در زبان آلمانی کهن (stero , sterno )  در آلمانی نو stern گفته مي شود. 

اما شاید برای خوانندگان گرامی جالب باشد كه ریشه دو واژهٔ معروف انگلیسی یعنی( history = تاريخ ) و ( story  =داستان) انگليسي از همين ريشه star است. زيرا در گذشته های دور که عصر اسطوره ای (استوره) تاریخ بشر به حساب می آمد. موجودات اسطوره ای به صورت نسبتا آزادانه ای بر روی زمین مادی ما حضور می یافته اند. سپس در عصر تاریخی زندگی بشر یعنی حدود 2600 سال پیش که حضور این موجودات کم رنگ شده بود. در یونان باستان داستان های قهرمانی ها و دلاوری های این موجودات استوره ای که رب النوع ستاره ها و صور فلکی آسمان شب هستند حکایت می شده است. بنابراین استوره یا story داستان زندگی ستاره ها (رب النوع هایشان) stars است.

 

 

نکته : دو کلمه history  وstory. ریشه در کلمه لاتینی historia دارد.

 

 

بُن مایه: برگرفته از کتاب فرهنگ ریشه شناختی زبان فارسی جلد های 1 و 3 مدخل اسطوره و ستاره 

و کتاب پیوند واژه های لری با دیگر زبان های آریایی نوشته ایرج محرر 

 

 

 

 

نکته 1 : گستردگی کلمه ستاره و star در زبان های آریایی (هندو اروپایی) به خوبی نشان می دهد که این واژه سامی نمی باشد. بنابراین نام ایستر istar رب النوع کوکب زهره در نزد اکدیان و آشوریان سامی زبان نیز ریشه هندو اروپایی دارد. و نامی غیر سامی است.

 

نکته2 : امیدوارم خوانندگان گرامی متوجه این مهم شده باشند که چگونه دانش های مختلفی نظیر زبان شناسی یا تاریخ ملل باستان و ... می تواند به ما در شناخت مسائل  کمک نماید هر چقدر شما دانش های بیشتری داشته باشید زوایای دید جدیدی به شما می دهد که به معرفت شما کمک می نماید. ما در علوم اسلامی و شناخت اسرار تاریخ نیازی مبرم به کارهای میان رشته ای با اندیشه اسلامی داریم. 

متاسفانه این عرصه تا کنون خالی مانده و جولانگاه شبهات مشرکین عصر جدید قرار گرفته است. ان شاالله باشند کسانی که در آینده بدین مهم بپردازند.

 

 

ادامه دارد...

 

@soltannasir 

🌞🌝

@soltannasir 

 

    {پیوند اسطوره با دین 317}

 

    {ذوالقرنین قرآن کیست ?79} 

  

 {نگاهی به اساطیر میان رودان و ارتباط آن با صور فلکی در آسمان شب40}

 

{انکی و نین خورسگ: اسطوره ای آسمانی 32}

 

{ ارتباط احکام نجومی با اسطوره 9}

 

          { شحر و شلیم 4}

 

ادامه...👇

 

هر چند که نظر علامه طباطبایی بر این است که اگر این قول صحیح است چرا حضرت ابراهیم خلیل در احتجاج با نمرود قواعد تانیث بودن شمس را رعایت نموده است ?! پس علت استفاده حضرت از ضمیر مذکر برای شمس این بوده که حضرت تا کنون با اجرام سماوی برخورد ننموده بود و چون کسی که نمی داند شمس در ادبیات مونث است آن را با ضمیر مذکر خطاب می نماید. 

به آیه 258 سوره مبارکه بقره توجه فرمایید : 👇

 

{ أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِي حَاجَّ إِبْرَاهِيمَ فِي رَبِّهِ أَنْ آتَاهُ اللَّهُ الْمُلْكَ إِذْ قَالَ إِبْرَاهِيمُ رَبِّيَ الَّذِي يُحْيِي وَيُمِيتُ قَالَ أَنَا أُحْيِي وَأُمِيتُ قَالَ إِبْرَاهِيمُ فَإِنَّ اللَّهَ يَأْتِي بِالشَّمْسِ مِنَ الْمَشْرِقِ فَأْتِ 👈بهَا مِنَ الْمَغْرِبِ فَبُهِتَ الَّذِي كَفَرَ وَاللَّهُ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ ﴿۲۵۸﴾=آيا از (حال‏) آن كس كه چون خدا به او پادشاهى داده بود (و بدان مى ‏نازيد، و) در باره پروردگار خود با ابراهيم محاجّه (مى‏)كرد، خبر نيافتى‏؟ آنكاه كه ابراهيم گفت‏: (پروردگار من همان كسى است كه زنده مى ‏كند و مى‏ ميراند.) گفت‏: (من (هم‏) زنده مى ‏كنم و (هم‏) مى‏ ميرانم‏.) ابراهيم گفت‏: (خدا(ى من‏) خورشيد را از خاور برمى ‏آورد، تو آن را از باختر برآور.) پس آن كس كه كفر ورزيده بود مبهوت ماند. و خداوند قوم ستمكار را هدايت نمى ‏كند. (۲۵۸) } 

 

کلمه بها در «فَإِنَّ اللَّهَ يَأْتِي بِالشَّمْسِ مِنَ الْمَشْرِقِ فَأْتِ 👈بهَا مِنَ الْمَغْرِب» مونث است که از نظر علامه طباطبایی نشان دهنده این است که حضرت هنگام احتجاج با مشرکین از مونث بودن شمس آگاهی نداشته است و به هنگام احتجاج با پادشاه زمان خویش (نمرود) از این مهم آگاهی یافته است ! 

هر چند که نظر علامه بزرگوار طباطبایی بسیار استوار و معقول به نظر می رسد. اما باید از خود پرسید آیا این حقیقت که حضرت ابراهیم خلیل اطلاعی از جنسیت این اجرام آسمانی نداشته است تا ضمیر درست را در خطاب به آن استفاده نماید تا این حد مهم بوده که در آیات قرآن مجید متجلی شود ?! از طرف دیگر  ما می دانیم در نظر مردمان سامی میان رودان که حضرت ابراهیم خلیل محتملا از جمله آنان بوده است. که  تمدن های اکد و آموری ها (بابل) را پایه گذاشتند شمش ایزدی مذکر بوده است. حتی در سومر نیز همتای شمش یعنی ایزد اوتو باز مذکر بوده است.  

پیشینیان در روزگار باستان خورشید را اینگونه می دیدند که ایزد شمش سوار بر گردونه خویش آسمان را می پیماید. ابتدا باید این سوال را از خود بپرسیم که آیا آنچه پیشینیان در روزگان کهن می دیدند. واقعیت داشته و یا در حیطه تخیلات مردمان قدیم بوده ? نظیر چنین اعتقادی را هندوان نیز در باب ایزد خورشید خویش یعنی سوریا داشتند. مصریان رع را سوار بر قایق ملاحظه می نمودند. اگر آنچه که پیشینیان ملاحظه می نمودند و این فرومایگان را به ربوبیت می گرفتند حقیقت داشته باشد. آنگاه شاید بتوانیم بگوییم آنچه که ابراهیم خلیل علیه السلام می دیده با مشاهده عادی آسمان شب تفاوت داشته است. زیرا در آیات قبل تر از مشاهده ملکوت آسمان ها و زمین سخن رفته است. بنابراین خطاب مذکر بودن نسبت به قرص خورشید در جمله هذا اکبر می تواند خطابی متناسب با رب النوع باشد نه خود جرم سماوی خورشید. زیرا مشاهده خورشید به صورت عادی نبوده است.  و خطاب حضرت نسبت به خورشید در احتجاج با نمرود از نوع عادی بوده و آنگاه دیگر پای رب النوع خورشید در میان نبوده است و تنها صرف قرص خورشید مطرح بوده است. 

البته این یک تفسیر ذوقی از این آیات است که مشخص نیست تا چه میزان درست باشد. و باید توجه داشت که نظر علامه طباطبایی هم در باب این نکات و مسائل بسیار استوار است که برای طولانی نشدن این مسيله از نقل مستقیم کلام ایشان خودداری نمودیم هر کسی نظرات علامه طباطبایی را بخواهد می تواند به بخش تفسیر آیات سوره مبارکه انعام در کتاب المیزان مراجعه نماید. 

اما بالفرض اگر نظر ذوقی درست باشد آنگاه این سوال پیش می آید که چرا حضرت در خطاب به کوکبی که در ابتدای شب طلوع می نماید نیز می گوید هذا ربی? کوکبی که بنا به نص احادیث و با توجه به هنگام طلوع آن محتملا همان کوکب زهره است ?! 

ما اکنون می دانیم که چرا ممکن است خطاب حضرت مذکر بوده باشد. زیرا زهره ابتدای شب در اساطیر مذکر است. 

 

البته همانگونه که گفته شد این با فرض نگاه اسطوره محور به این آیات صحیح است وگرنه ممکن است حق با علامه طباطبایی باشد و این تفسیر و نگرش بالکل اشتباه باشد.  

 

 

ادامه...👇

 

@soltannasir

🌞🌝🌛🌜

@soltannasir 

 

    {پیوند اسطوره با دین 318}

 

    {ذوالقرنین قرآن کیست ?80} 

  

 {نگاهی به اساطیر میان رودان و ارتباط آن با صور فلکی در آسمان شب41}

 

{انکی و نین خورسگ: اسطوره ای آسمانی 33}

 

   { ریشه شناسی واژه اسطوره }

 

 

تا کنون بارها و بارها از کلمه اسطوره و اساطیر استفاده نموده ایم. اما معنی و ریشه واژه اسطوره چیست ? 

عده ای از لغوین بزرگ عرب به غلط آن را از ریشه سطر می دانند. و در واقع برای این واژه غیر عربی ریشه ای عربی جعل نموده اند. ما امروز بر خوان گسترده ای از تحقیقات تاریخی و باستان شناسی و زبان شناسی هستیم و به خوبی می دانیم که اسطوره واژه ای غیر عربی و غیر سامی است که اساطیر جمعی است که اعراب در قواعد زبانی خویش برای آن جعل نموده اند.

اما برای شناخت واژه اسطوره یا به عبارت صحیح تر استوره بهتر است ابتدا ریشه واژه ستاره را بشناسیم زیرا ریشه واژه استوره در ستاره است. 

 

واژه ستاره، اين واژه در اوستايي (ستر=star) در فارسی ميانه (سترک=starak) در ایرانی باستان (staraka) در لاتینی (stella) در بلوچی (istar،  istal) به فارسی دری (ستاره) در كردی مهابادی به گونه (استره) در کُردی (stere  ، istirik ) در سيستاني (آستاره) در ميمه اصفهان (استره) در كهكيلويه و بوير احمد (اساره)  نيزدر گويش خراساني به گونه (ستره) است. اين واژه در زبان انگليسي بگونه (استار=star) و در زبان فرانسوي به گونه (استره) و در زبان ايتاليايي به گونه (استلا) و در زبان آلمانی کهن (stero , sterno )  در آلمانی نو stern گفته مي شود. 

اما شاید برای خوانندگان گرامی جالب باشد كه ریشه دو واژهٔ معروف انگلیسی یعنی( history = تاريخ ) و ( story  =داستان) انگليسي از همين ريشه star است. زيرا در گذشته های دور که عصر اسطوره ای (استوره) تاریخ بشر به حساب می آمد. موجودات اسطوره ای به صورت نسبتا آزادانه ای بر روی زمین مادی ما حضور می یافته اند. سپس در عصر تاریخی زندگی بشر یعنی حدود 2600 سال پیش که حضور این موجودات کم رنگ شده بود. در یونان باستان داستان های قهرمانی ها و دلاوری های این موجودات استوره ای که رب النوع ستاره ها و صور فلکی آسمان شب هستند حکایت می شده است. بنابراین استوره یا story داستان زندگی ستاره ها (رب النوع هایشان) stars است.

 

 

نکته : دو کلمه history  وstory. ریشه در کلمه لاتینی historia دارد.

 

 

بُن مایه: برگرفته از کتاب فرهنگ ریشه شناختی زبان فارسی جلد های 1 و 3 مدخل اسطوره و ستاره 

و کتاب پیوند واژه های لری با دیگر زبان های آریایی نوشته ایرج محرر 

 

 

 

 

نکته 1 : گستردگی کلمه ستاره و star در زبان های آریایی (هندو اروپایی) به خوبی نشان می دهد که این واژه سامی نمی باشد. بنابراین نام ایستر istar رب النوع کوکب زهره در نزد اکدیان و آشوریان سامی زبان نیز ریشه هندو اروپایی دارد. و نامی غیر سامی است.

 

نکته2 : امیدوارم خوانندگان گرامی متوجه این مهم شده باشند که چگونه دانش های مختلفی نظیر زبان شناسی یا تاریخ ملل باستان و ... می تواند به ما در شناخت مسائل  کمک نماید هر چقدر شما دانش های بیشتری داشته باشید زوایای دید جدیدی به شما می دهد که به معرفت شما کمک می نماید. ما در علوم اسلامی و شناخت اسرار تاریخ نیازی مبرم به کارهای میان رشته ای با اندیشه اسلامی داریم. 

متاسفانه این عرصه تا کنون خالی مانده و جولانگاه شبهات مشرکین عصر جدید قرار گرفته است. ان شاالله باشند کسانی که در آینده بدین مهم بپردازند.

 

 

ادامه دارد...

 

@soltannasir 

🌞🌝

@soltannasir 


    {پیوند اسطوره با دین 317}


    {ذوالقرنین قرآن کیست ?78} 

  

 {نگاهی به اساطیر میان رودان و ارتباط آن با صور فلکی در آسمان شب39}


{انکی و نین خورسگ: اسطوره ای آسمانی 31}


{ ارتباط احکام نجومی با اسطوره 8}


          { شحر و شلیم 3}


ادامه...👇


اما شاید برای خواننده عزیز جالب باشد که شاید به شلیم و مذکر بودن زهره در داستان حضرت ابراهیم در قرآن مجید و عزیز اشاره شده باشد. 

البته این یک احتمال است و این امر بنا به نظر مفسر دارد چنانچه علامه بزرگوار طباطبایی نظری بر خلاف چنین تفسیری دارد. 

به آیات سوره مبارکه انعام توجه فرمایید :👇


{ وَإِذْ قَالَ إِبْرَاهِيمُ لِأَبِيهِ آزَرَ أَتَتَّخِذُ أَصْنَامًا آلِهَةً إِنِّي أَرَاكَ وَقَوْمَكَ فِي ضَلَالٍ مُبِينٍ ﴿۷۴﴾


و [ياد كن] هنگامى را كه ابراهيم به پدر خود آزر گفت آيا بتان را خدايان [خود] مى‏ گيرى من همانا تو و قوم تو را در گمراهى آشكارى مى ‏بينم (۷۴)


وَكَذَلِكَ نُرِي إِبْرَاهِيمَ مَلَكُوتَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَلِيَكُونَ مِنَ الْمُوقِنِينَ ﴿۷۵﴾


و اين گونه ملكوت آسمانها و زمين را به ابراهيم نمايانديم تا از جمله يقين‏ كنندگان باشد (۷۵)


فَلَمَّا جَنَّ عَلَيْهِ اللَّيْلُ رَأَى كَوْكَبًا قَالَ 👈هذَا رَبِّي فَلَمَّا أَفَلَ قَالَ لَا أُحِبُّ الْآفِلِينَ ﴿۷۶﴾


پس چون شب بر او پرده افكند ستاره‏ اى ديد گفت اين پروردگار من است و آنگاه چون غروب كرد گفت غروب ‏كنندگان را دوست ندارم (۷۶)


فَلَمَّا رَأَى الْقَمَرَ بَازِغًا قَالَ 👈هذَا رَبِّي فَلَمَّا أَفَلَ قَالَ لَئِنْ لَمْ يَهْدِنِي رَبِّي لَأَكُونَنَّ مِنَ الْقَوْمِ الضَّالِّينَ ﴿۷۷﴾


و چون ماه را در حال طلوع ديد گفت اين پروردگار من است آنگاه چون ناپديد شد گفت اگر پروردگارم مرا هدايت نكرده بود قطعا از گروه گمراهان بودم (۷۷)


فَلَمَّا رَأَى الشَّمْسَ بَازِغَةً قَالَ 👈هذَا رَبِّي هَذَا أَكْبَرُ فَلَمَّا أَفَلَتْ قَالَ يَا قَوْمِ إِنِّي بَرِيءٌ مِمَّا تُشْرِكُونَ ﴿۷۸﴾


پس چون خورشيد را برآمده ديد گفت اين پروردگار من است اين بزرگتر است و هنگامى كه افول كرد گفت اى قوم من من از آنچه [براى خدا] شريك مى‏ سازيد بيزارم (۷۸)


إِنِّي وَجَّهْتُ وَجْهِيَ لِلَّذِي فَطَرَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ حَنِيفًا وَمَا أَنَا مِنَ الْمُشْرِكِينَ ﴿۷۹﴾


من از روى اخلاص پاكدلانه روى خود را به سوى كسى گردانيدم كه آسمانها و زمين را پديد آورده است و من از مشركان نيستم (۷۹)


وَحَاجَّهُ قَوْمُهُ قَالَ أَتُحَاجُّونِّي فِي اللَّهِ وَقَدْ هَدَانِ وَلَا أَخَافُ مَا تُشْرِكُونَ بِهِ إِلَّا أَنْ يَشَاءَ رَبِّي شَيْئًا وَسِعَ رَبِّي كُلَّ شَيْءٍ عِلْمًا أَفَلَا تَتَذَكَّرُونَ﴿۸۰﴾


و قومش با او به ستيزه پرداختند گفت آيا با من در باره خدا محاجه مى ‏كنيد و حال آنكه او مرا راهنمايى كرده است و من از آنچه شريك او مى‏ سازيد بيمى ندارم مگر آنكه پروردگارم چيزى بخواهد علم پروردگارم به هر چيزى احاطه يافته است پس آيا متذكر نمى ‏شويد (۸۰)


وَكَيْفَ أَخَافُ مَا أَشْرَكْتُمْ وَلَا تَخَافُونَ أَنَّكُمْ أَشْرَكْتُمْ بِاللَّهِ مَا لَمْ يُنَزِّلْ بِهِ عَلَيْكُمْ سُلْطَانًا فَأَيُّ الْفَرِيقَيْنِ أَحَقُّ بِالْأَمْنِ إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ﴿۸۱﴾


و چگونه از آنچه شريك [خدا] مى‏ گردانيد بترسم با آنكه شما خود از اينكه چيزى را شريك خدا ساخته‏ ايد كه [خدا] دليلى در باره آن بر شما نازل نكرده است نمى‏ هراسيد پس اگر میدانید كدام يك از [ما] دو دسته به ايمنى سزاوارتر است (۸۱)


الَّذِينَ آمَنُوا وَلَمْ يَلْبِسُوا إِيمَانَهُمْ بِظُلْمٍ أُولَئِكَ لَهُمُ الْأَمْنُ وَهُمْ مُهْتَدُونَ ﴿۸۲﴾


كسانى كه ايمان آورده و ايمان خود را به شرك نيالوده‏ اند آنان راست ايمنى و ايشان راه‏يافتگانند (۸۲)


وَتِلْكَ حُجَّتُنَا آتَيْنَاهَا إِبْرَاهِيمَ عَلَى قَوْمِهِ نَرْفَعُ دَرَجَاتٍ مَنْ نَشَاءُ إِنَّ رَبَّكَ حَكِيمٌ عَلِيمٌ﴿۸۳﴾


و آن حجت ما بود كه به ابراهيم در برابر قومش داديم درجات هر كس را كه بخواهيم فرا مى ‏بريم زيرا پروردگار تو حكيم داناست (۸۳) }



دقت در این آیات نشان می دهد که حضرت ابراهیم خلیل در آیه 78 در اشاره به شمس از ضمیر مذکر هذا استفاده می نماید {فَلَمَّا رَأَى الشَّمْسَ بَازِغَةً قَالَ 👈هذَا رَبِّي 👈هذَا أَكْبَرُ} و می گوید هذا ربی و هذا اکبر، حال آنکه در ادبیات عرب شمس مونث مجازی  است. و علی القاعده باید از ضمیر هذه استفاده می شده که نشده است. 

 ما می دانیم که در میان رودان شمش ایزد خورشید مذکر بوده است. عده ای از مفسرین علت این استفاده ضمیر مذکر را اشاره به این حقیقت می دانند که اشاره  حضرت به رب النوع خورشید یعنی شمش بوده است و بدین خاطر است که حضرت از ضمیر مذکر استفاده می نماید. 



ادامه...👇


@soltannasir

🌞🌝🌛🌜

@soltannasir 

 

    {پیوند اسطوره با دین 317}

 

    {ذوالقرنین قرآن کیست ?77} 

  

 {نگاهی به اساطیر میان رودان و ارتباط آن با صور فلکی در آسمان شب38}

 

{انکی و نین خورسگ: اسطوره ای آسمانی 30}

 

{ ارتباط احکام نجومی با اسطوره 7}

 

 

               { شحر و شلیم 2}

 

 

نکته 3:  نکتهٔ مهمی که در اسطوره شحر و شلیم خودنمایی می نماید این است که پیشینیان برخلاف آنچه که ما امروزه می اندیشیم زهره سپیده دم را با زهره غروب آفتاب و اوایل شب متفاوت می دانستند. زیرا رب النوع های آن را متفاوت می دانستند. این مسئله در اکثر تمدن های پیشین صادق است. در یونان باستان نام رب النوع کوکب زهره در نخستین ساعات شب هسپروس بوده است. به فقرات زیر توجه فرمایید : 👇

 

{ HESPEROS_ 

هسپروس، ژنی (فرشته_ملک) ستاره شب بود، او را پسر، یا برادر اطلس می دانستند. او بود که نخستین بار، برای رصد و نظارهٔ ستارگان، بر فراز کوهستان اطلس رفت. 

ولی در آنجا طوفانی او را بهوا برد و از انظار ناپدید کرد، بدون آنکه اثری از وی بجای مانده باشد. کسانی که او را، بعلت صداقت وی، دوست میداشتند، چنین پنداشتند که وی بستاره ای تبدیل یافته و ستاره ای را که با طلوع خود، آرامش و آسایش شبانه را اعلام می داشت، هسپروس نام گذاشتند. 

در این روایت، که معرف جنبهٔ انسانی داستان اطلس می باشد، هسپروس را، پدر Hesperis دانسته اند، هسپریس بازدواج اطلس در آمد و هسپریدها (هفت دختر اطلس) از این وصلت بدنیا آمدند. 

نویسندگان دورهٔ هلنیستی، هسپروس را با phosphoros (ستارهٔ صبح) که رومیان، Lucifer میخواندند، تطبیق کرده اند.} 

(کتاب فرهنگ اساطیر یونان و رُم  

صفحات 420 و 421 پیر گریمال)

 

اما در مصر هم ستاره صبح (زهره صبح) را به عنوان تیووموتی و ستاره شب (زهره شب) به عنوان اواتی می شناخته اند.

 

نکته مهم: عده ای از اسطوره شناسان و اخترباستان شناسان اعتقاد بر این دارند قدما زهرهٔ شب و زهرهٔ سپیده دم را دو کوکب جدای از هم می دانسته اند. و به این فهم که کوکبی که در سپیده دم طلوع می نماید همان کوکب شب است نرسیده بوده اند. فقیر دلایل مدعای این افراد را نمی دانم. اما اینکه پیشینیان  قائل به تفاوت و تمایز اسطوره های یک کوکب بوده اند دلیل بر عدم شناختشان نسبت به آن کوکب نبوده است. چنانچه در باب رب النوع های قمر در اسطوره های بعضی ملل رب النوع ماه کامل با ماه گرفته و ماه در حال هلال و... متفاوت است. 

پس ممکن است در مورد زهره نیز اینچنین باشد و متفاوت دانستن زهره سپیده دم و زهره شب دلیل بر این نبوده باشد که آنان قائل به تمایز این دو حالت کوکب زهره بوده اند.

 

نکته مهم دیگر : شاید سوال پیش بیاید که اگر در یونان باستان هسپروس و فسفروس دو رب النوع کوکب زهره بودند. پس تکلیف آفریدوت چه می شود? زیرا وی نیز رب النوع زهره است. 

اینگونه به خاطر فقیر می آید که آفریدوت رب النوع کوکب زهره پس از طلوع کامل ماه تا نزدیک سپیده دم بوده است. و هسپروس و فسفورس یکی رب النوع کوکب زهره پیش از طلوع ماه و دیگری رب النوع کوکب زهره پیش از طلوع خورشید می باشند. 

 

نکته تنجیمی: بیشتر احکام نجومی کوکب زهره در علم تنجیم شاخه ایرانی و حتی شاخه غربی (فقیر از احکام ودیک بی اطلاع هستم و با توجه به نبود منبع به زبان فارسی در این سبک، شناختی نسبت به این سبک قوی تنجیمی ندارم) احکامی است که با رب النوع هایی چون افریدوت و اینانا و ایشتار مطابقت دارد. یعنی زهره مونث است و با عشق و آب و باروری ارتباط دارد. ما در این احکام شاید بخشی از خصوصیات شخر (سحر) و شلیم و یا هسپوروس و فسفوروس را ملاحظه ننماییم. به نظر فقیر زهره احکامی کلی دارد که همان است که ما در علم تنجیم رسمی می بینیم.  اما اگر کسی ساعت تولدش در ساعات نزدیک به صبح و یا غروب آفتاب باشد و آن هنگامی باشد که کوکب زهره در آسمان شب پدیدار شده است. باید به اسطوره های فرعی زهره و احکامش توجه نماید. زیرا وی نشانی از آن اسطوره ها را در خویش دارد. بار دیگر تاکید می نمایم که زیج بندی و یافتن مدارات خمسه متحیره و نتیجتا زایچه نجومی علمی نسبتا متاخر در تاریخ بشر است و در دوران کهن جایگاهی نداشته است. منجمین باستان که پیش بینی های خاص می نمودند رصد آسمان شب در لحظه تولد برایشان اولویت داشته است نه زایچه بندی. 

خواننده گرامی توجه نماید که گفته فقیر بدین  معنی نیست که زایچه نجومی و تفسیرش غلط است بلکه علمی است که ماهیت کلی آن صحیح است هر چند که چالش های جدی داشته باشد. بلکه سخن فقیر بدان معنا است که خوانندگان دریابند که در دوران کهن که منجمین باستان ظاهرا توانایی هایی نسبتا خارق العاده ای داشته اند که در بعضی احادیث نیز بدان اشاره شده است. آن توانایی ربطی به تنجیم زایچه بینی کنونی نداشته است  بلکه با نوع دیگری از تنجیم و اختر گویی ارتباط داشته است. که قطعات آن در دل اسطوره ها پنهان است. 

 

ادامه...👇

 

@soltannasir 

🌞

@soltannasir 

 

    {پیوند اسطوره با دین 316}

 

    {ذوالقرنین قرآن کیست ?76} 

  

 {نگاهی به اساطیر میان رودان و ارتباط آن با صور فلکی در آسمان شب37}

 

{انکی و نین خورسگ: اسطوره ای آسمانی 29}

 

{ ارتباط احکام نجومی با اسطوره 6}

 

 

               { شحر و شلیم }

 

ادامه ...👇

 

یکی از داستان های مهم که پیوند اسطوره را با ادبیات سامی نشان می دهد. اسطوره شحر و شلیم هست. 

 

{ زاده شدن خدایان توأمان شحر (سحر) shahar نماد شبگیر یا بامداد، تجلی ستارهٔ ناهید(اناهید)، و شلیم shalim نماد شامگاهش از پیچیده ترین و شگفت انگیزترین الواح رأس الشمره است. در این روایت پدر این دو خدا و پنج خدای توأمان دیگر خدای اعظم اوگاریت یعنی ال אל  el و مادر آنان دو زن و این ماجرا یادآور سفر تکوین 4:6 است: [ و در آن ایام مردان تنومند در زمین بودند و بعد از هنگامی که پسران خدا به دختر آن آدمیان درآمدند و آن ها را برای ایشان اولاد زائیدند. ایشان جبارانی بود که در زمان سلف نامور شدند. ] } (کتاب اساطیر خاور نزدیک نوشته جان گری ترجمه باجلان فرخی صفحات 155 و 156)

 

نکته: این دو ایزد خواهر برادر به نظر فقیر رب النوع کوکب زهره در دو حالت صبح و شام بوده اند. شحر یا سحر همان نام دخترانه عربی است که زمان آن در دین اسلام پیش از فجر اول است. 

البته در زبان عبری این واژه شخر، شحر و شخریت (شحریت) שחר. و שחרית نامیده می شود. شحریت به تفیلا (نماز) صبح در دیانت یهود گفته می شود. که یهودیان تفیلای شبات شنبه را در کنیسه ها به اجتماع می خوانند و زمان آن تقریبا به مانند نماز ما مسلمانان است. 

رب النوع کوکب زهره در نزد مردمان اوگاریت و کنعان در هنگام سپیده دم و سحر، شخر نامیده می شده و رب النوعی مونث بوده است. 

رب النوع زهره در هنگام غروب آفتاب تا فرو رفتن کامل سرخی آفتاب و تاریکی هوا مذکر بوده است و شلیم نامیده می شده است. 

واژه شلیم שלים همان واژه ای است که معادل عربی آن سلیم است که نامی پسرانه است. و شلیم و شالوم و شلومو (سلیمان=שלמו=شلومو) همگی از ریشه (שלם شلم= معادل سلم عربی ) می باشد.

بنابراین شحر و شلیم (سحر و سلیم) دو رب النوع کوکب زهره در سپیده دم و اوایل غروب آفتاب هستند.

 

نکته 1: هنگامه سحر در نزد ما پیش از فجر اول است. یعنی همان زمانی که بهترین هنگام برای انجام سحر (sehr=جادو) است. و شیخ اکبر محی الدین ابن عربی اگر درست در خاطر فقیر باشد در موضعی از کتاب گرانسنگ خویش فتوحات مکیه سحر sehr را با sahar مرتبط می داند. زیرا هنگامه سحر sahar بهترین هنگام برای انجام سحر sehr جادو است. و جالب این است که در سنت اسلامی آن هنگام به مومنین توصیه به بیداری و قیام برای حق تبارک تعالی و نافله شب شده است. و جالب تر اینکه توصیه شده در نافله شفع و وتر که زمان آن اسحار است. معوذتین (سور ناس و فلق) خوانده شود. که نقش مهمی در دفع سحر و جادو دارد. اما خاصیت دیگر نافله شب این است که مومن در آن هنگام بیدار است. چون مومن بیدار باشد و هوشیار باشد. _حتی نیمه خواب آلود باشد_ تاثیر سحر و جادو بر ذهن و تن وی بسیار کمتر خواهد بود. جادو و سحر و تلقینات ذهنی و تصرف در خواب بسیار موثرتر است. 

 

نکته1 از 1: اکنون ما می دانیم که زهره سپیده دم در سحر و ساحری نقشی فعال دارد. 

 

نکته 2 از 1: به ارتباط نام سحر و سلیمان دقت نمایید. سحر sahar با سحر sehr مرتبط بود. و سلیمان بر طبق نظر ساحران یهودی و غربی بزرگترین ساحر تمام طول اعصار بوده است. هر چند ما مقام حضرتش را فوق چنین جایگاهی می دانیم. بلکه از نظر ما مقام تفصیل علوم (خفیه و غریبه) جایگاه آصف بن برخیا است. با این وجود جایگاه سلیمان نبی حشمت الله بر کسی در وادی علوم خفیه پوشیده نیست. 

آنچه اینجا برای فقیر سوال است این است که اگر ما سلیمان نبی حشمت الله  را به شلیم نسبت دهیم. آنگاه شحر را می توانیم به وارث انگشتر مادینگی نسبت دهیم ?! وارثی که نامش در طول تاریخ یکی از اسرار رمز گشایی نشده تاریخ است. عده ای وی را بلقیس سلام الله علیها می دانند. اما بدرستی مشخص نیست وی که بوده است!

این نسبت دادن سلیم و سلیمان به این معنا نیست که سلیمان نبی حشمت الله نعوذ بالله ایزد شلیم است. بلکه به نظر فقیر این نسبت از بابت زمان تولد حضرت است. که بتوان بعضی ویژگی های خاص آن ساعت را که شلیم دارد به شلومو سلیمان نبی حشمت الله منتسب دانست. 

 

 

نکته 2: שחר شخر (سحر) به حساب جمل عبری 508 (ש300 +ח8+ ר200) و שלים شلیم (سلیم) به حساب جمل عبری 380(ש300 +ל30 + י 10 + ם40) مجموع ابجد نام این دو خواهر و برادر 888 است یعنی عددی که شما آن را مورد توجه قبالیست های غربی می بینید. و آن را منسوب به حضرت عیسی بن مریم مسیح موعود روح اللّه می دانند.😐 و همچین آن را عدد دگرگون پذیری و مشخص شدن تکلیف امور می دانند. 

 

ادامه...👇

 

@soltannasir

🌞⭐️

@soltannasir 

 

    {پیوند اسطوره با دین 314}

 

    {ذوالقرنین قرآن کیست ?74} 

  

 {نگاهی به اساطیر میان رودان و ارتباط آن با صور فلکی در آسمان شب35}

 

{انکی و نین خورسگ: اسطوره ای آسمانی 27}

 

{ ارتباط احکام نجومی با اسطوره 4}

 

ادامه...👇

 

البته در باب علوم غریبه همواره این اشکال نیز بر دعانویسان و اساتید متوسط الحال در این وادی وارد است که شما با چه علمی در مسائل جاری دخالت می نمایید ?! فرض نمایید که زن و شوهری که زندگی چندان خوبی نداشته اند با طلسم و جادو به طلاق نزدیک شده اند. حال فرد دعانویسی متوجه وجود این طلسم شده باشد. و اقدام به باطل نمودن طلسم و ادامه زندگی نه چندان مناسب این زن و شوهر می شود. اینجا سوال این است فرد دعانویس چه علمی دارد که ادامه زندگی زوجین به صلاح آنان است ?!

تصرف و دخالت از کسی درست می آید که علم اینکه این دخالت به صلاح فرد است یا خیر را داشته باشد ! 

البته باز ممشای اولیای الهی بر همین نوع دخالت نیز نیست. و در امری دخالت نمی نمایند الا اینکه از عالم باطن دستور به دخالت دهند. وگرنه در غیر این صورت همواره سیره شان بر عدم دخالت است.

 

اما به سراغ احکام نجومی می رویم. ارتباط انمرکار فرزند اوتو ایزد خورشید در سومر و اینانا ایزدبانوی زهره را با سنگ لاجورد ملاحظه نمودید. و انتساب سنگ لاجورد به خورشید و زهره را در کتب قدیمه ملاحظه نمودید. این ارتباط معنا دار اسطوره و احکام نجومی را در جای جای متون اسطوره ای می توان ملاحظه نمود. بدون شناخت اسطوره و موجودات اسطوره ای و جایگاهشان در نظام خلقت و کیهان شناسی، نمی توان به حکمت دانش تنجیم پی برد. 

دانش تنجیم با اسطوره پیوندی ناگسستنی دارد. نه تنها انتساب سنگی به مانند لاجورد با کواکب ریشه در اساطیر دارد. بلکه بسیاری دیگر از احکام نجومی ریشه در اساطیر آسمان شب و ملل مختلف دارد. ما در علم تنجیم می خوانیم که زهره مونث و سرد و تر و کوکبی آبی است. ریشه این انتسابات را می توان در اساطیر پیدا نمود که در اساطیر ملل اکثر رب النوع های کوکب زهره نظیر اینانای سومری و ایشتار اکدی و آشوری و آناهیتای ایرانی و آفریدوت یونانی و ونوس رومی مونث هستند و این ایزدبانوها اکثرا ایزدبانوی آب و رودهای مهمی نیز می باشند. نظیر آناهیتا که ایزد موکّل(نگهبان) رود اردویسور می باشد. اما اینجا سوال این است که اگر بالفرض احکام نجومی ریشه در اساطیر نجومی ندارد. پس ریشه شان در چیست ? نسبت این احکام با فلکیات جدید چیست ? در نجوم جدید اساسا زهره به دلیل نزدیکی با خورشید سیاره ای گرم است. و نسبتی با آب سرشت بودن ندارد. در فلکیات بطلمیوسی قدیم هم انتساب احکامی نظیر مونث بودن زهره یا نسبت آن با بازارها و لهو و لعب و موسیقی و ... دلیلی قوی ندارد. و ما ریشه این احکام را در اساطیر نجومی می بینیم.  بنابراین تا جهان موجودات اسطوره ای و چیستی آنان و جایگاه آنان در کیهان شناسی تبیین نشود. نمی توان شناخت درستی از علم احکام نجومی پیدا نمود. این جهان اسطوره ای همان جهانی است که با ذوالقرنین و داستان وی و آخرالزمان ارتباط تنگاتنگ دارد. زیرا در عصر ظهور بار دیگر چون دوران گذشته این جهان و موجودات درون آن مرئی خواهند شد. باید این حقیقت مشخص شود که اگر احکام نجومی با اساطیر مرتبط است. این احکام چگونه به کواکب و ثوابت فلکی منتسب می شود ?! احکام ناشی از خود کواکب و ثوابت فلکی است یا اساطیرش ? مطمئناً تاثیر و موثر بودن وضعیت آسمان شب در حوادث زمینی نیز از خداست. و کواکب خود تاثیری مستقل بر حوادث زمینی ندارند. بنابراین انتساب احکام نجومی به موجودات اسطوره ای با توحید حق تبارک تعالی مغایرت دارد. پس علت شباهت آن نجوم احکامی ای که امروزه در دست ما است با اسطوره را چگونه می توان حل نمود ? 

آیا به صرف شباهت های احکام نجومی با اسطوره می توان علم تنجیم را بالکل باطل دانست و گفت این علم شرک آمیز است?! حال آنکه هر آنکس که تنجیم آموخته باشد و مدت های مدیدی وقت خویش را صرف آن نموده باشد. بخوبی در می یابد که بخشی از این علم درست  و کاملا منطبق بر واقع و در جاهایی نیز منطبق بر واقعیت نیست و در آن اشکال و خلل وجود دارد. بنابراین نمی توان کل آن را باطل دانست. اگر بخش هایی از آن درست است پس علت آن چیست ? یک کوکب چگونه دلالت بر مونث یا مذکر بودن می نماید ? یا چگونه احکامی بر آن مترتب می شود که عینا خصلت های موجودات اسطوره ای است ?! این نظر فقیر مبنی بر اینکه کواکب دارای یک احکام کلی می باشند که ناشی از نفس کوکب می باشد و یک احکام جزئی می باشند که در جغرافیاهای گوناگون بنا بر اساطیر آن جغرافیاها تفاوت هایی با سایر جغرافیاها دارد. چگونه قابل توجیه است ? 

اساسا چگونه می توان دانش تنجیم و وجود موجودات اسطوره ای و عالمشان را در نظام های کیهان شناسی جدید (کوپرنیکی) و قدیم (بطلمیوسی) و نظریه جدید زمین تخت، گنجاند. 

 

ادامه...👇

 

@soltannasir

🌞

@soltannasir 

 

    {پیوند اسطوره با دین 315}

 

    {ذوالقرنین قرآن کیست ?75} 

  

 {نگاهی به اساطیر میان رودان و ارتباط آن با صور فلکی در آسمان شب36}

 

{انکی و نین خورسگ: اسطوره ای آسمانی 28}

 

{ ارتباط احکام نجومی با اسطوره 5}

 

ادامه...👇

 

اما به سراغ ارتباط احکام نجومی با اسطوره برویم گاه نیز نکات جالبی در هنگام ریشه یابی علل احکام نجومی وجود دارد. ما در علم تنجیم ایرانی اسلامی خورشید را مذکر می دانیم. و در تنجیم هلنی و آسترولوژی غربی نیز خورشید مذکر است. در نجوم ودیک نیز خورشید مذکر است. وقتی ما به ریشه این سبک های نجومی مراجعه نماییم و اساطیرشان را بررسی نماییم. در می یابیم که در ایران و میان رودان رب النوع خورشید مذکر بوده و در هند نیز  سوریا ایزد خورشید مذکر است. در یونان و روم نیز که دو سبک آسترولوژی هلنی و غربی ریشه احکام نجومیشان به اساطیر آنجا باز می گردد. رب النوع های خورشید نظیر هلیوس یونانی و سُل رومی مذکر هستند.

نکته جالب اینجا است که در ادبیات عربی شمس و در ادبیات عبری שמש  (شمش) مونث می باشد. شاید برای بسیاری از خوانندگان همواره جای پرسش بوده که چرا شمس در ادبیات عرب مونث است ? پاسخ این سوال را نیز باید در اساطیر فینیقیه و کنعان و اوگاریت جستجو نمود. زیرا ریشه ادبیات و خط عبرانی و عربی به اوگاریت و کنعان باز می گردد. همچنین در اساطیر اوگاریتی شه پش. Shapash ایزدبانویی مونث است و در عوض ایزد ماه مذکر است. 

به فقرات زیر توجه نمایید: 👇

 

{ آنات از شه پش shapash خدابانوی آفتاب برای یافتن بعل و تدفین او یاری می جوید شه پش بدان دلیل که در سفر شبانه از جهان زیرین [(قلمرو مُت)] سفر می کند نمی تواند کاری برای آنات انجام دهد. ...} (کتاب اساطیر خاور نزدیک جان گری نشر اساطیر ص 152)

 

نکته1:  آنات به احتمال قوی همتای منات در نزد اعراب شبه جزیره عربستان است.

 

نکته 2: شپش نام شمس در اساطیر اوگاریت است. که طبیعتا به واژه شمس عربی و شمش שמש عبرانی شباهت هایی دارد.

 

نکته 3: توجه نمایید که بعل در اساطیر اوگاریت برخلاف آنچه که دشمن شناسان اسطوره نشناس ما می پندارند ایزد خورشید نمی باشد. و ایزدبانوی خورشید شه پش نام دارد. شاید ریشه این اشتباه به کتبی نظیر قاموس کتاب مقدس باز گردد. 

 

به فقرات زیر نیز توجه نمایید: 👇

 

{ ازدواج خدای ماه و ماه خدابانو

 

لوح ازدواج خدای ماه یره yerah با ماه خدابانو نیکال، که در اساطیر بین النهرین نین گال nin_gal (بانوی سبد یا خانه) نام دارد، ...} (کتاب اساطیر خاور نزدیک بین النهرین نوشته جان گری نشر اساطیر ص 161) 

 

نکته : واژه یره yerah در واقع همان واژهٔ ירח yaareakh عبرانی است. که معنی ماه را می دهد.  عبرانی ها به ماه یار أخ می گویند. به وضوح می توان دریافت که واژهٔ yerah  که در متن انگلیسی کتاب آمده و جناب باجلان فرخی آن را ترجمه نموده اند در واقع همان ירח عبری می باشد. شاهد دیگر ما در این معنی کتاب اساطیر خاورمیانه ساموئل هنری هوک است که در صفحه 117 این کتاب آمده است👈 { این شعر داستان زناشویی نیک کال را با ماه خدای 👈 یاریخ شرح می دهد. نیک کال، زن_خدای میوه های زمینی است.}  

 

نکته۲: علاقه مندان به علم تنجیم به این نکته توجه نمایند که گفته شد که بنا به نظر فقیر علت انتساب مذکر بودن به شمس در سبک های مختلف تنجیمی ریشه در اسطوره های ایران و هند و یونان و روم داشته است. حال ما می دانیم شمس در اساطیر جغرافیای سوریه و اردن و لبنان تا بخشی از شبه جزیره عربستان مونث بوده است. اینجا سوالی پیش می آید و آن این است که آیا شمس در جغرافیای یاد شده باید مونث محسوب شود یا خیر ? مذکر دانستن شمس در زایچه متولدین آن مناطق تا چه میزان با واقع منطبق است ?! مونث دانستنش چطور ?!   

 

خواننده گرامی ملاحظه نماید که چگونه اسطوره حتی در دل ادبیات های سامی عربی و عبرانی که زبان دو کتاب مقدس قرآن مجید و عزیز و تورات شریف (البته دارای تحریفات از نظر ما) است کشیده شده است. در کتب ادبیات عرب عادت بر این است که شمس را مونث مجازی و قمر را مذکر مجازی بدانند. ما اکنون که بر خوان گسترده ای از تحقیقات باستان شناسی زبان شناسی و تاریخی نشسته ایم. بر خلاف ادیبان بزرگ ادبیات عرب در قرون اولیه بخوبی می دانیم که مونث نامیدن یک جرم سماوی نظیر خورشید در نظر اقوام سامی زبان عبرانی و عربی مجازی نبوده بلکه آنان براساس جنسیت رب النوع های خویش این اجرام آسمانی را مذکر و مونث می دانستند و برای اشاره به جرم سماوی مذکر از ضمیر مذکر و برای اشاره به جرم سماوی مونث از ضمیر مونث استفاده می نمودند. 

 

ادامه دارد...

 

@soltannasir

🌞🌝

@soltannasir 

 

    {پیوند اسطوره با دین 313}

 

    {ذوالقرنین قرآن کیست ?73} 

  

 {نگاهی به اساطیر میان رودان و ارتباط آن با صور فلکی در آسمان شب34}

 

{انکی و نین خورسگ: اسطوره ای آسمانی 26}

 

{ ارتباط احکام نجومی با اسطوره 3}

 

ادامه...👇

 

{...را برای اینانای پاک بنا کردند.

روزی، روزگاری فرمانروای برگزیدهٔ اینانا در قلب مقدسش، برگزیدهٔ اینانا از سرزمین ز. موش در قلب مقدسش، 

انمرکار، [فرزند] اوتو(خدای خورشید)، 

از خواهرش، شهبانوی خوب...، 

از اینانای مقدس تقاضایی می کند: 

«ای خواهرم، اینانا، برای اوروک،

بگذار تا آنها مردم (ارت) طلا (و) نقره را هنرمندانه بسازند، بگذار تا آنها سنگ لاجورد ناب از تخته سنگ پایین بیاورند، بگذار تا آنها سنگ گرانبها (و) سنگ لاجورد ناب پایین بیاورند. 

از اوروک، سرزمین مقدس... ، 

از خانهٔ انشان که درآن قرار داری، 

بگذار تا آنها ... [آن را ] بسازند، 

از [گی]پروی مقدس، که در آن [خانهٔ] (خویش) رابنیان نهاده ای،

باشد که (مردم ارتّ) درون آن را هنرمندانه تزیین کنند.

من، من در درون آن نمازهای...به جا خواهم آورد؛ 

بگذار تا ارت تسلیم اوروک شود،

بگذار تا مردم [ار]تّ، 

پس از پایین آوردن سنگها [از] کوههای سرزمین بلند [شان]، 

برای من معبدی بزرگ بسازند، برای من معبد بزرگی برپا دارند، ...

....

 

برای انتقال طلا، نقره، (و) سنگ لاجورد، وظیفهٔ ...،

 مردانی که «میوهٔ» طلا را به صورت «درخت میوه» بر پا می داشتند،

 پس از انباشتن آن همچون... در انجیر (و) انگور آن برای انبار بزرگ، 

ساقه ها (و تنهٔ) آنها را با سنگ لاجورد می پوشانند، ... .} (تاریخ تمدن بین النهرین جلد دوم ص 281 الی 291) 

 

نگاهی به داستان اسطوره ای انمرکار ارتباط خاص اینانا را با سنگ لاجورد نشان می دهد. شاید علت خاص انتساب سنگ لاجورد در کتاب نوادر التبادر لتحفه البهادر ریشه در چنین داستان های اسطوره ای و علاقه خاص اینانا رب النوع کوکب زهره به این سنگ خاص داشته باشد ?! تصویر زنی برهنه بر روی سنگ لاجورد در خاتم زهره یادآور نگاره های ایشتار همتای سامی اینانای سومری است. 

از طرفی سنگ لاجورد در کتب علم تنجیم بعضا به خورشید انتساب یافته است.👇

{منسوبات خورشید در جوهرها و معادن: 👈«یاقوتها و بیجاده و سنگهای با قیمت و رخام و 👈لاجورد و سندروس» کتاب روضة المنجمین ص 72) } ما در اسطوره انمرکار در می یابیم که انمرکار که به دنبال سنگ لاجورد برای ساختن معبدی به سرزمین ارتّ در فلات ایران سفر می نماید فرزند اوتو خدای 👈 خورشید است. یعنی بار دیگر می توانیم دلیل احتمالی انتساب لاجورد به خورشید را در اسطوره پیگیری نماییم.

 

به ماجرای خواتم کواکب به نقل از کتاب نوادر التبادر لتحفه البهادر باز گردیم. 

در تشابه این طلسمات به موجودات اسطوره ای و حتی چگونگی انتسابشان به کواکب سخن گفتیم.

ملاحظه می نمایید که رد پای اسطوره و موجودات اسطوره ای در متون علوم غریبه و خفیه در تمدن اسلامی نیز دیده می شود. البته این را باید بگویم که وجود چنین طلسماتی نباید باعث برخورد افراطی و متعصبانه با این علوم شود. ما شاهد هستیم عده ای که نسبت به ماهیت کلی این علوم اطلاعی ندارند. نظیر جریان عرفان (من درآوردی) حلقه یا اخیراً عالمی منبری، حتی بخش های مثبت آن و طلسمات الهی نظیر شرف شمس را که به تایید بزرگانی نظیر علامه شیخ بهایی و علامه محمود دهدار و علامه کفعمی و علامه حسن زاده آملی و علامه مبشر کاشانی و ... رسیده است را باطل می دانند. چیزی را منکرند که علمی بدان ندارند.

اما گاه نیز باید نسبت به بعضی اعمال علوم غریبه که ماهیت آن عمل نامشخص است. با احتیاط برخورد نمود. من باب مثال عملی احراقی که اشکالی و اعدادی را بر روی کاغذ شخص می نویسید و سپس آن را می سوزاند تا فلان خواسته اش اجرا شود! حال اگر شخص اطلاعی ندارد که آن اعداد و اشکال دقیقا چه هستند و این عمل هم به صورت متواتر در کتب بزرگان مورد وثوق این علم نقل نشده باشد. اینجاست که شخص باید احتیاط به خرج دهد. زیرا ممکن است اشکال و اعدادی که آتش زده می شود. شکل کُدینگ شده آیه ای از آیات قرآن مجید و یا آیه ای از تورات باشد که سوزانده می شود. و شیاطین جنی خواست عامل را اجرا کنند. 

نتیجه آن که آنجا که عملی ماهیت کلی اش نامشخص است و به صورت تواتر توسط بزرگان نقل نشده باشد. احتیاط آن است که از چنین اعمالی پرهیز شود. مگر اینکه ماهیت کلی آن عمل برای عامل مشخص شود. و اگر مانعی نداشت عمل نماید. این مطلبی است که ما با دعانویسان در موردش اختلاف داریم. یعنی اینان اعمالی را انجام می دهند که ماهیت کلی آن عمل برایشان نامشخص است. تنها صرف تاثیر و مجرب بودن یک عمل ملاک درستی برای الهی بودن و غیر الهی بودن عمل نمی باشد.

 

ادامه...👇

 

@soltannasir

🌞🌝

@soltannasir 

 

    {پیوند اسطوره با دین 312}

 

    {ذوالقرنین قرآن کیست ?72} 

  

 {نگاهی به اساطیر میان رودان و ارتباط آن با صور فلکی در آسمان شب33}

 

{انکی و نین خورسگ: اسطوره ای آسمانی 26}

 

 {ارتباط احکام نجومی با اسطوره 2}

 

ادامه...👇

 

{خاتم آفتاب

سنگ سپید که بر وی خطها بود و همچنین سنگی است که آن را سنباده خوانند از قسمت آفتاب است. چون قمر در برج اسد باشد و به آفتاب ناظر بود به نظر سعد، این سنگ را بستاند و برو نقش کند 👈صورت مردی ایستاده، دستش گشاده، چنانکه سلام می کند، و در دست چپ زوبینی دارد، با سپری و تازیانه، و اژدها در زیر هر دو قدمش، و این نگین را بر انگشتری زر نشاند. ... .

 

خاتم زهره 

سنگ 👈لاژورد زهره راست، چون بر آن خطهای سرخ باشد. و بررنگ زر بهتر است. روز آدینه ابتدا کند، و قمر در برج ثور و یا در برج میزان باشد و برو صورت زهره نقش کند برین صورت: 👈زنی برهنه... نزدیک او، و سلسله در گردن دارد، و پیش او کودکی خرد شمشیری بر گردن نهاده، و به زیر قدم او این چهار حرف نقش کند: ح، ع، ع، ع.

 

خاتم عطارد 

سنگ رخام عطارد راست. روز چهارشنبه ابتدا کند بررخام برین صفت: 👈صورت مردی جامهٔ نیکو پوشیده، و در دست راست قضیبی دارد، و در دست چپ سفال بی دسته، و بر یک پهلو دوپر دارد ایستاده، و بر سر خوچ دارد مانند خروه، و بر قدم نیز خوچ دارد، و بر پهلوی چپ خروهی خرد ایستاده، و در زیر قدمش چشمهٔ آب، و بر پهلوی راست این چهار حرف نقش کرده: ر، ه، ه، ه. ... .

 

خاتم قمر 

بر سنگ جزع که در قسمت قمر است نقش کند، روز دوشنبه در ساعت اول چون قمر در برج سرطان مسعود باشد، 👈 صورت زنی ایستاده بر دو گاو، در دست راست تازیانه، و بر سرش ماننده ماه، و در زیر نگین این حرف را نقش کند... و انگشتری از سیم سازد. } 

 

خواننده عزیز توجه نماید که چگونه در طلسمات کواکب، هر کدام از کواکب دارای صورتی می باشد.

 براستی این صورت ها چه می باشد ?! همانگونه که پیشتر گفته شد افلاک دارای نفوس فلکی هستند که در سیر افلاک با سالک سیار سخن می گویند. معمولا تجلی نفوس افلاک بی صورت است. اما گاه ممکن است صورتی از نفس فلک نیز بر سالک متمثل شود. اما بعید است که صورت کواکب یاد شده (باید توجه داشت که خود کوکب با فلک آن کوکب فرق دارد) همان نفس افلاک باشد. زیرا ما در صورت کوکب زهره، زنی برهنه را ملاحظه می نماییم. و بعید است که نفس فلکی زهره به صورت زنی برهنه متمثل شود. این برهنه بودن صورتی که بر خاتم کوکب زهره منقش می شود به بعضی تمثال های رب النوع کوکب زهره در تمدن میان رودان یعنی ایشتر شباهت دارد. زیرا ایشتار در بعضی نگاره هایش تقریبا به طور کامل برهنه است. اما ماجرا زمانی جالب می شود که بدانیم همتای سومری ایشتار یعنی ایزدبانوی اینانا  _بعضی اسطوره شناسان اینانای سومری را همان ایشتار سامی می دانند. و بعضی دیگر آنها را دو ایزد بانوی جدای از هم می دانند._  اینانا در اسطوره معروف سومری انمرکار و فرمانروای ارت (سرزمینی در فلات ایران به احتمال قوی تمدن جیرفت) علاقه بسیاری به سنگ لاجورد دارد. به فقرات زیر از جلد دوم کتاب تاریخ تمدن بین النهرین صفحات 280 و 281 دربارهٔ اسطوره انمرکار توجه فرمایید: 👇

 

{«سینهٔ توفان» جایی که سرنوشت...

اوروک سرزمین بزرگ، قلب... 

...عبادتگاه بزرگ آنو... 

[پس از] روزهایی که [فرمان] آفرینش [صا] در [شده بود]، 

اوروک، کولّب، خانهٔ...

ایگیگی ... با سرهای بلند، 

در شراب...لبریز، 

جو خالدار... لبریز، 

جو خالدار...، در باران، 

اوروک، کولّب... ،

سرزمین دیلمون...، 

خانهٔ انش[ان]... ،

[گی]پروی مقدس ... ،

[اجرکاری] کولّب ... همچون مغاکی، 

....، ... حمل نمی کند، 

...، ... نمی سازد، 

سنگ ...، مفرغ، سرب، قطعات سنگ لاجورد، 

...همچون یکی از کوه هایش به زیر نمی آورند، 

...شستشو نمی کنند، 

... ساکن [نمی شوند].

(تقریباً شش سطر از میان رفته است) 

همچون ... میوه... شکوفا می شود، 

اینانا بر فرمانروای ارتّ، 

تاج ...را (بر) سر (او) نهاد. 

(اما) به او مانند فرمانروای کولّب، (التفات) نکرد. 

(مردم) ارتّ برای إانّ سنگ (لاجورد) [به زیر آوردند]، 

 

ادامه...👇

 

@soltannasir 

🌝🌛🌜🌚

@soltannasir 

 

    {پیوند اسطوره با دین 311}

 

    {ذوالقرنین قرآن کیست ?71} 

  

 {نگاهی به اساطیر میان رودان و ارتباط آن با صور فلکی در آسمان شب32}

 

{انکی و نین خورسگ: اسطوره ای آسمانی 25}

 

 {ارتباط احکام نجومی با اسطوره 1}

 

ادامه...👇

 

اما شواهدی از آثار اوراتویی اعم از نگاره های باستانی و درفش ها نشان داده شد که در آن ملاحظه نمودید که چگونه ایزدان تمدن اوراتویی رب النوع های خمسه متحیره و شمس و قمر می بودند که در هنگامی که یکی از این کواکب وارد برجی می شد. مردمان ارواتو صورت رب النوع کوکب مربوطه را در تمدن خویش (از نظر فقیر همانگونه که پیشتر گفته ام رب النوع های کواکب با جغرافیا ارتباط دارند. یعنی زئوس و ژوپیتر و آمون و هرمزد لزوما یکی نیستند. و این مسئله را در ادامه بیشتر خواهم شکافت) در برج مورد نظر نقش می نمود. محتملاً در نظر کاهنان باستانی اوراتو این قرار گرفتن یک کوکب در برجی خاص احکام نجومی مهمی داشته است. همچنین کاهنین با برقراری ارتباط با رب النوع کوکب مربوطه از وی مشورت می گرفتند و چه بسا فرامین رب النوع مربوطه را انجام می دادند. همچنین بار دیگر ملاحظه نمودید موجودات اسطوره ای ارتباطی با وجود یوفو ندارند. مبحث یوفولوژی، مبحثی متفاوت از اساطیر ملل است. 

ملاحظه نمودید به طور کلی دانش تنجیم با اسطوره و دنیای شرک آمیز پیشینیان آمیختگی عمیق و پیوندی ناگسستنی دارد. بسیاری از احکام نجومی و انتسابات نجومی ریشه در اساطیر ملل دارد. و این مسئله ای است که کاملا قابل اثبات است. 

همچنین در احادیثی از معصومین علم احکام نجوم مورد تایید قرار گرفته است. و این نشان می دهد که وضعیت کلی آسمان شب در پیشامد حوادث زمینی تا حدی موثر است. البته این تاثیر جنبه استقلالی ندارد و موثر حقیقی در عالم تنها ذات اقدس باری تعالی می باشد. 

 از طرفی دیگر در احادیث، آنچه که به عنوان علم احکام نجومی در دست مردمان زمان معصومین بوده است علمی ناقص شمرده شده است. که همواره به تشخیص درست منجم منجر نمی شود. و این برای کسی که علم تنجیم کار نموده باشد اظهر من الشمس است که در بعضی  موارد چنان حوادث زندگی فردی در زایچه نجومی اش نشان داده می شود که در نوع خود بینظیر است. و در زایچه ای دیگر شما با هر چرتکه ای حساب می نمایید. ملاحظه می نمایید که بعضی خصوصیاتی که در زایچه فرد وجود دارد. در شخصیت و زندگی فرد دیده نمی شود. بنابراین چالش انطباق احکام نجومی با واقعیت، یک چالش جدی است. 

 

اما آنچه که در حیطهٔ فلسفه دانش تنجیم و جایگاه آن برای ما مهم است این است که اگر بخش زیادی از احکام و انتسابات نجوم با اساطیر ملل مرتبط است. و اساطیر ملل با جغرافیاهای گوناگون، پس آیا ما باید بعضی انتسابات نجومی را در جغرافیاهای گوناگون با توجه به اسطوره ها متفاوت فرض نماییم یا خیر ?! 

به نظر فقیر، یک سری احکام نجومی متعلق به کواکب و ثوابت فلکی کلی است که با جغرافیا ارتباطی ندارد. اما یک سری احکام جزئی نیز وجود دارد. که با اسطوره های ملل در حیطه های جغرافیایی مرتبط است. و این با نظریه آینه ای در حیطه یونسفر جو زمین  تا محدوده کمربند ون آلن، قابل توجیه است.  

 

اما برای اینکه خواننده گرامی درک درستی از نظریه اخیر فقیر داشته باشد. و همچنین برای نشان دادن شواهد بیشتر بر وجود ارتباط بین اسطوره و علم تنجیم و علوم غریبه چندین مثال می زنیم. 

در کتاب نوادر التبادر لتحفة البهادر، صفحهٔ 79 الی 85 ذیل موضوع خواتیم هفت کواکب آمده است : 👇

 

{خاتم زحل 

سنگ شبه از قسمت زحل است، روز شنبه این سنگ را بستاند، چون قمر اندر برج جدی یا اندر برج دلو باشد، اعنی در خانه زحل باشد و به زحل ناظر به سعد. و از آن نگینی سازد و بدان نگین 👈صورت مردی سازد ایستاده، و ماهیی در دست گرفته و برداشته، و سوسماری در زیر قدم او. .... .

 

خاتم مشتری 

سنگ بلور و برنج زرد و ارزیز مشتری راست. هر که روز پنج شنبه سنگ بلور بستاند، و قمر به مشتری ناظر بود از برج قوس یا از برج حوت به نظر سعد در ساعت اول یا دوم باشد، و ازو نگینی سازد، و این 👈صورت را بر وی نقش کند که مردی کرکس نشسته و قضیبی به دست گرفته، و در زیر کرکس این پنج حرف را نقش کند: ب، س، ع، ا، ل. .... .

 

خاتم مریخ 

شادنه ای که آن را حجرالدم خوانند از قسمت مریخ است. هر که آن سنگ را روز سه شنبه بستاند، و قمر با مریخ باشد در خانهٔ او و ناظر به نظر سعد، و بر آن سنگ نقش کند 👈صورت مردی برهنه، و بر دست راست او زنی ایستاده موی به آتش او گنده و مرد دست راست بر گردنش نهاده و از پس همی نگرد و زیر قدمشان این چهار حرف نقش کرده: ع، ح، ح، ح و انگشتری از آهن سازد. ... . } 

 

ادامه...👇

 

@soltannasir

🌞🌝

https://t.me/soltannasir/2458

 

مقاله درفش های اورارتویی

اثر : رضا مرادی غیاث ابادی

منبع : سایت غیاث آبادی 

 

در این مقاله نیز یک ایزد و یک ایزد بانوی تمدن اوراتویی در برج جدی (بزغاله) نشان داده می شوند. که اشاره مستقیم بدین امر دارد که اکثر ایزدان اسطوره ای در نزد مردمان باستان رب النوع کواکب و صور فلکی آسمان شب بوده اند. 

 

 

@soltannasir

تصویر ایزد (خالدی/هالدی) خدای ملی تمدن اوراتویی در برج اسد 

اینکه وی رب النوع کدام کوکب است بدرستی مشخص نیست. شاید رب النوع مشتری و یا زحل باشد!!! این تصویر متعلق به هنگامی است که کوکبی که ایزد خالدی با وی در ارتباط است. وارد برج اسد شده است.

 

@soltannasir

 

تصویر {نقاشی دیواری خدا «تئی شبا» یکی از سه خدای بزرگ اوراتویی در برج گاو (ثور) تپه آرین برد (قانلی تپه) بازمانده شهر اوراتویی «اربونی/ایرپونی»، ارمنستان، سده هشتم پیش از میلاد}(منبع کتاب گوی بالدار، رضا مرادی غیاث آبادی صفحهٔ 46) 

 

جناب غیاث آبادی در صفحه 41 همین کتاب ایزد تشوب را محتملا ایزد کوکب مشتری می داند. 

 

{ایالت ون van که با نام اوراتو که آشوری ها به آن داده اند (و در کتاب مقدس به شکل آرارات ظاهر می گردد)، بهتر شناخته می شود، در دور تا دور دریاچه ون van، به سمت جنوب آن گسترده شده بود و امروز شامل مناطقی در جنوب شرقی ترکیه، مناطق مجاور شمال غربی ایران و کشور ارمنستان، می گردد. } (فرهنگنامه خدایان، دیوان و نمادهای بین النهرین باستان صفحه 301) 

 

@soltannasir

@soltannasir 

 

    {پیوند اسطوره با دین310}

 

    {ذوالقرنین قرآن کیست ?70

  

 {نگاهی به اساطیر میان رودان و ارتباط آن با صور فلکی در آسمان شب 31}

 

{انکی و نین خورسگ: اسطوره ای آسمانی 24}

 

ادامه...👇

 

ادامه نکته 2 از 2: اما موجودات مرئی شونده تنها شامل جنیان و ایزدان و اهل جابلقا و جابلسا و یاجوج و ماجوج نخواهند بود. بلکه عده ای از بزرگان پیشین و معاصر نیز هستند که با مرگشان در عالم انسانی ما جسمشان به زیر خاک رفته است. اما روحشان به جای رفتن در برزخ صعودی، وارد عوالم خاص در اقلیم هشتم شده است. و چون مرز جهان های لطیف تر با عالم ما باز شود این بزرگان نیز مرئی خواهند شد. ویژگی تمام این بزرگان این است که اکثرشان در دوران زندگانی خویش در مبارزه با این موجودات توانمند بوده اند. اکثر این افرادی که در اقلیم هشتم زنده می باشند. به کمال مطلق عرفان در سیر طولی دست نیافته اند. هر چند که ممکن است که به کمالیت وجودی خویش دست یافته باشند. بنابراین اگر در سالهای آینده ملاحظه نمودید که بعضی از سالکین معاصر ما که علی الظاهر به رحمت خدا رفته اند. دوباره زنده شدند و به جهان بازگشتند تعجب ننمایید. تقریبا اکثر این افراد تا آنجا که فقیر اطلاع دارم شیعه می باشند. هر چند عده ای از مغان ایران باستان نیز به همین طریق زنده اند. یعنی جسمشان در زیر خاک و دارای بدنی لطیف در عالم هورقلیایی می باشند.

اما در باب آینده انقلاب، نظر این اساتید این است که تمدن نوین اسلامی در ایران پیش از ظهور به دست جوانان متعهد و انقلابی ایرانی و غیر ایرانی شکل خواهد گرفت. و نسل انقلاب ان شاالله پرچم را تقدیم صاحبشان خواهند نمود. 

اما این اتفاق می تواند با کیفیت های مختلف بروز و ظهور نماید که بسته به خواست جمعی مسئولان و جامعه و تلاش های مومنین دارد. بهترین سناریوی ممکن این است که با پاکسازی انقلاب از عناصر نفوذی و لیبرالی، و دادن عرصه به جوانان متعهد مومن و انقلابی _نه ژن های خوب_  و ایجاد قوانین شفاف سازی و ساز و کارهای پاسخ گو نمودن مسئولین، زمینه برای ساخت تمدن نوین اسلامی فراهم آید.  و این دوران سخت کنونی با غربال سازی انقلاب همراه باشد. و در نهایت با تشکیل تمدن نوین اسلامی به ظهور حضرت منجر شود. اما بدترین سناریوی ممکن این است که خدای ناکرده، نظام و انقلاب با خیانت خائنین و با به خیابان کشاندن مردم بدلیل گرانی ها و حتی چراغ سبز نشان دادن خائنین به آمریکایی ها برای حمله محدود به ایران (که البته ممکن است به جنگی بزرگ و خانمان سوز تبدیل شود) سقوط نماید. در این صورت هم اگر خدای ناکرده چنین اتفاقی بیفتد نگرانی ای در کار نیست. مطمئن باشید در بستر آن تحولات و آشفتگی ها جرقه هایی رخ خواهد داد و تمدن نوین اسلامی به دست جوانان متعهد و مومن  شکل خواهد گرفت بنابراین نهضت ادامه دارد. و مخاطره ای برای آرمان انقلاب وجود ندارد. 

همچنین فقیر به یاد دارم که در تماسی تلفنی که در زمستان سال 1390 از مصر داشتیم حضرت شیخ عبدالرحمن مصری  فرمودند که به هوش باشید که روز به روز شهاب ثاقب به زمین نزدیک و نزدیک تر می شود. از فحوای کلامشان برخورد شهاب سنگ با زمین در خاطرم آمد.

 

اما در پایان این نکته را باید بگویم که نمی دانم چه شد که این گریز را زدم. اما فکر می کنم لازم بود که اندکی از مسايل را به صورت اجمال برای خوانندگان بنویسم. مفصلش را ان شاالله در سال آینده (سال آخر کانال). لازم بود شما عزیزان اطلاع داشته باشید که عده ای از حلقه های باطنی جهان اسلام و تشیع هم هستند که چنین نظری در مورد حوادث پیش و رو در آخرالزمان دارند. این مطالب را نه قبول نمایید و نه رد نمایید. بلکه در بوته امکان بگذارید. اگر اتفاق افتاد آنگاه در پس زمینه ذهنی شما آشنایی با این مسائل وجود خواهد داشت. و بهتر با حوادث آن دوران روبرو خواهید شد. اگر هم نیفتاد که شما عزیزان چیزی را از دست نخواهید داد. 

 

نکته 3: همانگونه که پیشتر گفته شد در اساطیر ایرانی، ایزد تیشتر، ایزد باران ساز است که جزو رب النوع ها یا فرشته موکل ستاره تیشتر یا شعرای یمانی است. 

 

 

نکته 4: در قرآن مجید و عزیز در آیه 24 سوره نمل به کیش پرستش خورشید توسط ملکه بلقیس و مردمان سرزمینش نیز اشاره شده است: 👈{إِنِّي وَجَدْتُ امْرَأَةً تَمْلِكُهُمْ وَأُوتِيَتْ مِنْ كُلِّ شَيْءٍ وَلَهَا عَرْشٌ عَظِيمٌ ﴿۲۳﴾وَجَدْتُهَا وَقَوْمَهَا يَسْجُدُونَ لِلشَّمْسِ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَزَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطَانُ أَعْمَالَهُمْ فَصَدَّهُمْ عَنِ السَّبِيلِ فَهُمْ لَا يَهْتَدُونَ﴿۲۴﴾=من [آنجا] زنى را يافتم كه بر آنها سلطنت میکرد و از هر چيزى به او داده شده بود و تختى بزرگ داشت (۲۳)او و قومش را چنين يافتم كه به جاى خدا به خورشيد سجده مى كنند و شيطان اعمالشان را برايشان آراسته و آنان را از راه [راست] باز داشته بود در نتيجه [به حق] راه نيافته بودند (۲۴)} 

 

ادامه دارد...

 

@soltannasir 

🌞

@soltannasir 

 

    {پیوند اسطوره با دین309}

 

    {ذوالقرنین قرآن کیست ?69} 

  

 {نگاهی به اساطیر میان رودان و ارتباط آن با صور فلکی در آسمان شب 30}

 

{انکی و نین خورسگ: اسطوره ای آسمانی24}

 

ادامه...👇

 

ادامه نکته 1: این باور پیشینیان در بارهٔ کواکب با آنچه که در لابه لای متون علوم غریبه آمده است بی شباهت نیست. در کتاب فنون تسخیرات منسوب به سکاکی صفحه 9 در باب مسخر کردن شمس اینگونه آمده است که ظاهراً ارسطالیس (ارسطو) و دیگران (احتمالاً از حکمای یونان) سجده به شمس فرموده اند. و نظر سکاکی بر خلاف قول آنان است و سجده به شمس را همانگونه که در شرع مبین حرام است. جایز نمی داند. اینکه ارسطو دقیقاً در کدام یک از آثاری که به وی منسوب است از سجده به شمس در تسخیرات سخن گفته است و آیا اصل این رساله اکنون موجود است یا خیر بر فقیر پوشیده است. اما آنچه مسلم است اگر چنین سخنی از ارسطو و بعضی دیگر از حکمای یونانی صادر شده باشد و در کتبی که در دست سکاکی بوده آمده باشد به احتمال قوی، سجده به شمس در نظر حکمای یونانی برای ایزد خورشید هلیوس بوده باشد. زیرا همانگونه که پیشتر از کتاب در آسمان ارسطو نقل نمودیم ارسطو هم به ایزدان اعتقاد دارد و هم جایگاهشان را در بالاترین نقطه در آسمان ها می داند. و جنسشان را از اثیر طبیعت پنجم می داند.  

 

 

نکته2: از دید عده ای از معاصرین ما چون تمام این موجودات پوشیده از نظر هستند بنابراین از جنیان هستند. ولو اگر این موجودات از نسل جان نباشند و مکلف هم نباشند از دید آقایان از جنیانند. نمی دانم آیا این آقایان قائل به وجود جن کوکب مشتری و یا جن ثوابت فلکی مانند جن ثریا و  جن دبران و جن شعرای یمانی و جن سهیل و ... می باشند یا اینکه معتقدند این جنیان به دروغ خود را  به این کواکب و ثوابت آسمان شب ارتباط می دادند ?😊

 

نکته2 از 2:  همانگونه که پیشتر گفته ام فقیر با نظر آن دسته از دشمن شناسان و اهل ظاهر که تمامی ایزدان باستان را جنیان می دانند اختلاف دارم. و از سویی دیگر با نظرات طرفداران فرضیه فضانوردان باستانی که ایزدان اسطوره ای را صاحب  فناوری پیشرفته یوفو می دانند نیز اختلاف دارم. این دو نظریه اشتباه دو روی افراط و تفریطند. اسطوره و موجودات اسطوره ای باید به صورت درست شناخته شوند و دوست و دشمنشان از هم مشخص شود. جایگاه این موجودات باید بدرستی در عالم هستی تبیین شود. خواهی نخواهی در آینده نه چندان دور اینان نیز به مانند جنیان و دیوان و پریان و یاجوج و ماجوج و اهل جابلقا و جابلسا و.. مرئی خواهند شد. (طبق محاسبات و نظر باطنی اساتید فقیر نظیر آیت الله شیخ علاالدین و مرحوم قاضی جهرمی و استاد دیگر ما آیت الله شیخ محمدصابر ... و سایر اساتید بزرگ اعم از حلقه علمای قزوین و حلقه  باطنی علمای نجف شامل حضرت آیت الله شیخ نجم الدین خراسانی و خاندان طریحی ها و... و بسیاری اساتید گمنام دیگر این اتفاق تا پایان دهه پیش و روی هجری قمری اتفاق خواهد افتاد. یعنی تا پایان سال 1449 هجری قمری، و به طور خاص نظرشان بر روی سالهای 1448 و 1449 هجری قمری بوده است. و در نظر این اساتید ممکن است این تاریخ، اندکی به عقب بیفتد اما به جلو نخواهد افتاد. هرگاه چنین اتفاقی بیفتد آنگاه زمان به آخر خواهد رسید و  عصر جدید شروع خواهد شد. در نظر این دسته از اساتید یک دهه پیش و رو آبستن حوادث وحشتناکی است که جغرافیای عالم را زیر و زبر خواهد کرد. این یک دهه با نابودی بخش زیادی از مردم جهان همراه خواهد بود. بسیاری از مناطق جغرافیایی تقریبا برای همیشه نابود و خالی از سکنه خواهند شد. در نقاشی ای  که در متن رساله خطی خاصی که از حضرت شاه جمال چرمینه پوش از عرفای شامخ مسلمان هند موجود است و به رویت فقیر رسیده است. نقشه تمام بلاد عالم از جمله قاره آمریکا کشیده شده و منطقه امنی که در بستر حوادث آخرالزمان تقریبا امن و امان باقی می ماند. از نقطه ای در خاک ویتنام امروزی شروع می شود. نقطه دیگر در مصر است. نقطه دیگر در ترکمنستان امروزی است. این نقاط را با خطی نسبتا دایره وار به هم وصل نمایید. منطقه امن عالم در بین این نقاط است. بنابراین خواننده گرامی توجه نماید که شاید اکنون اوضاع خاورمیانه ثبات کافی نداشته باشد و تا خود هنگام ظهور این تنش ها در خاورمیانه ادامه خواهد داشت. و احتمالا بیشتر هم خواهد شد. اما در نهایت ایران و خاورمیانه باقی خواهد ماند و این غرب و شرق جهان است که نابود خواهد شد.😊 عالم المسط و عالم الامکان هر دو در خراسان قدیم که یکی در افغانستان فعلی (خراسان قدیم) و دیگری در خراسان ایران زمین قرار دارد دو سلاح قدرتمند عالم اسلام در مدیریت این حوادث خواهد بود. بخش هایی از افغانستان نیز ان شاالله به خاک مادری پیش از ظهور ضمیمه خواهد شد.  

 

ادامه...👇

 

@soltannasir

🌝

@soltannasir 

 

    {پیوند اسطوره با دین307}

 

    {ذوالقرنین قرآن کیست ?67} 

  

 {نگاهی به اساطیر میان رودان و ارتباط آن با صور فلکی در آسمان شب 28}

 

{انکی و نین خورسگ: اسطوره ای آسمانی 22}

 

ادامه...👇

 

{این دو ستاره، یعنی دبران و ثریا، از اجرام آسمانی به شمار می آیند که اعراب جاهلی آن ها را می پرستیده اند. قبیله ی کنان دبران را گرامی داشته اند و قریش نیز در کنار پرستش عزّی دبران را نیز بزرگ می داشته اند و گروهی از قبیلهٔ بنی تمیم نیز آن را می پرستیده اند. ظاهراً توجّه اعراب به دبران یا پرستش آن از روی میل و هواخواهی نبوده، بل که از خوف ناشی می شده است، زیرا گمان می رفته این ستاره کوکبی شوم است که باران به همراه ندارد و طلوع آن [النوء] خشک سالی می آورد، از این رو در شومی و نکبت ضرب المثل بوده است و عبارت «انکد من تالی النجم»، (تنگ روزی تر از دنباله ی ثریا). به عنوان مثل سایر به کار می رفته است. 

در میان اقوام انسانی، پرستش آن چه مورد نفرت بوده، امر غریب و شگفتی نیست، و این گونه عبادت ها معمولاً از بیم قوای طبیعت و نیروهای شیطانی و مطرود آن، ناشی می شده است. از این رو اقوام سامی نیز هم چون دیگران، مایه های ترس و انزجار خود را می پرستیده اند؛ چنان که امروزه شنیده می شود قبایل وحشی افریقایی نیز حیوانات درنده و یا افعی را که می تواند آدمی را از پای در آورد، ستایش می کنند و برای آن مراسم و آیین های گوناگون برپا می کنند.

امّا پرستش ثریا دلایل متعددی دارد که با دلایل پرستش دبران به کلی متفاوت است. اعراب می گفتند اگر ثریا را ببینی که در حال رفتن و رو برگرداندن است، به این معنی که فصل باران و فصل بارگیری حیوانات است و اگر در جهت غرب در زمان شامگاه آشکار شود، نشانه ی فرا رسیدن زمان بارش باران و زایش شتران است. گروهی از قبایل بنی طی، ثریا را می پرستیده اند و به لقب «عبدالثریا» مشهور بوده اند که به آن ها «عبد نجم» هم گفته می شده است و چنان که پیش از این گفته شد، کلمهٔ نجم نام دیگر ثریا بوده است. در هر حال پرستش ثریا در میان اعراب شگفت نیست، زیرا آن را باران زا و بخشندهٔ باران می دانستند و باران در سرزمین های عرب از شأن والایی برخوردار است، چنان که «و جعلنا من الماء کل شیءٍ حیّ= و هر چيز زنده‏ اى را از آب پديد آورديم آيا [باز هم] ايمان نمى ‏آورند (سورهٔ مبارکهٔ انبیا آیه 30)

 

شعریان 

 

«وَأَنَّهُ هُوَ رَبُّ الشِّعْرَى= وهم اوست پروردگار ستاره شعرى ». آیهٔ دیگری است که به پرستش کواکب در میان اعراب اشاره ای ظریف دارد و می توان این آیه را دلالتی ضمنی بر امکان این که شعری یکی از معبودهای جاهلی بوده، به حساب آورد. اگرچه از سخنان نولدکه بر می آید که نسبت به این گونه تفسیر از آیه، تردید دارد. 

طبری می گوید: شعری همان ستارهٔ پر نور و روشنی ست که به دنبال جوزا می آید و گروهی از اعراب جاهلی آن را پرستش می کردند و به همین جهت به آنان گفته شد: آیا شعری را عبادت می کنید و پروردگار آن را رها کرده اید?

گفته شده است که بنی قیس عیلان «شعری» را پرستش می کرده اند. بنا به نظر زمخشری، بر اساس سنتی که ابوکبشه بنا نهاد، طایفه ی خزاعه این کوکب را عبادت می کردند و این شخص از اشراف و بزرگان قوم خزاعه بوده است. یا چنان که بیضاوی می گوید او یکی از اجداد رسول خدا (ص) است که با قریش مخالفت کرد و به جای پرستش بت ها، به پرستش شعری روی آورد. و او [ابوکبشه] اولین کسی است که این کوکب را عبادت کرده است و می گفته است که شعری تنها ستاره ای است که عرض آسمان را می پیماید و به جز او نه خورشید و نه ماه و نه هیچ ستارهٔ دیگری را نمی بینیم که عرض آسمان را بپیماید. هس. I .Hess.  معتقد است که شعری لفظی غیر عرب است که از زبان یونانی آمده و از جمله دلایلی که بر خارجی بودن این کلمه می آورد آن است که در داخل جزیرة العرب میان اعراب بادیه نشین و شهرنشین این لفظ متداول نبوده است و آنان این کوکب را «المرزم» می خوانده اند. هر چه دربارهٔ ریشهٔ واژهٔ شعری گفته شود، در هر حال این واژه از واژگان کهن عرب است و چنان که دیدیم در قرآن به همین نام از او یاد شده و در شعر جاهلی عرب نیز آمده است.  شنفری در شعر خود به نام بردن آن اکتفا نکرده، بل که به صفتی از صفات آن که در میان اعراب از قدیم رواج داشته اشاره کرده است و آن این که زمان طلوع آن در دورهٔ اوج گرماست و در بیتی زیبا از لامیهٔ مشهور خود می سراید: 

«و یوم من الشعری یذوب لوابه

افاعیه من رمضائه تتململ »

و اعراب نام «الشعریین» را به «الشعری العبود» که در جوزا قرار دارد و «الشعری الغمیصاء» که در ذراع قرار دارد، اطلاق کرده اند. و گمان می رفته است که این دو شعری دو خواهر سهیل هستند که با سهیل مجموعه ای سه گانه را تشکیل می داده اند، پس از آن که سهیل به سمت پایین حرکت کرد و یمانی شد، } 

 

ادامه...👇

 

@soltannasir

🌛⭐️

@soltannasir 


    {پیوند اسطوره با دین306}


    {ذوالقرنین قرآن کیست ?66} 

  

 {نگاهی به اساطیر میان رودان و ارتباط آن با صور فلکی در آسمان شب 27}


{انکی و نین خورسگ: اسطوره ای آسمانی 21}


ادامه...👇


در حدیث دوم اشاره شده بود که حضرت ابراهیم  علیه السلام پنج سرزمین را در ملکوت زمین مشاهده ننموده است. ابتدا به عدد پنج سرزمین در ملکوت زمین توجه نمایید که به وجود پنج مُلک در دروس عالم المسط که پیشتر از آن سخن گفتیم بی شباهت نیست! 

اما از این شباهت که بگذریم در آیه قرآن از مشاهده ملکوت زمین و آسمانها توسط حضرت ابراهیم علیه السلام سخن رفته است حال آنکه در حدیث الاختصاص، نقل شده که حضرت پنج سرزمین را در ملکوت زمین مشاهده ننموده است. و این تنها در صورتی با آیه مربوطه قابل جمع است که بگوییم منظور از مشاهده ملکوت زمین، مشاهدهٔ سرزمین های اثیری و لطیف در زمین مادی ما نبوده است. زیرا خداوند قصد هدایت ابراهیم خلیل علیه السلام را در برابر باورها و مذهب مشرکین زمان خویش را داشته و مشاهده سرزمین های پنج گانه کمکی به ابراهیم خلیل علیه السلام در فهم باطل بودن مذهب  مشرکین نمی کرده است.


اما در قرآن مجید و عزیز در آیه 49 سورهٔ مبارکهٔ نجم نیز اشاره تلویحی به پرستش ستاره شعری یا همان شعرای یمانی که از ثوابت آسمان شب است و در صورت فلکی کلب اکبر قرار دارد شده است: 👈 {وَأَنَّهُ هُوَ رَبُّ الشِّعْرَى =و هم اوست پروردگار ستاره شعرى (۴۹)} 

بدیهی است که اعراب، تنها جرم سماوی ستاره شعری را نمی پرستیدند. بلکه رب النوع، آن را می پرستیدند.

به فقرات زیر از فصل چهارم کتاب باورها و اسطوره های عرب پیش از اسلام توجه نمایید. این فصل از این کتاب ارزشمند نه تنها در شناخت اساطیر و باورهای اعراب مهم است بلکه احکام نجوم را نیز تا حدودی در  باور آنان مشخص می نماید بنابراین از منظر علم تنجیم نیز مهم است: 👇


{فصل چهارم: دبران و ثریا و شعریان


دبران و ثریا 


اعراب به پرستش ماه و خورشید اکتفا نکردند، آن ها شمار بسیاری از ستارگان و سیارات را می شناختند و آن ها را پرستش می کردند. از جمله زحل و جوزاء و جبار را گرامی می داشتند. بنی لخم و جرهم مشتری را می پرستیدند و گروهی از قبیله ی طیّ سهیل را ستایش می کردند. سهیل همان ستاره ای است که [گمان می رفت] اگر چشم شتر به آن بیفتد درجا می میرد. گروهی از قبایل ربیعه، «مرزم» را می پرستیدند و «مرزمان» دو ستاره ای هستند که با دو ستاره ی شعرا همراهند،  هم چنین در مورد عطارد گفته اند که در میان اعراب بنی تمیم عبادت می شده است. از زیباترین داستان ها از بقایای اساطیر اعراب_ آن است که قمر تصمیم گرفته بود تا دبران با ثریا ازدواج کند، و آن گاه که از ثریا خواستگاری کرد، ثریا از پذیرش پیشنهاد ازدواج سرباز زد و به او پشت کرد و گفت با این برهوتی که هیچ مال و ثروتی ندارد، چه کند? پس دبران «قلاص» خود [یعنی شتران خود] جمع کرد تا به واسطه ی آن توانگر شود و سپس به هر جا که ثریا می رفت، به دنبالش روانه می شد و صداق و مهریه ی ثریا را به پیش می فرستاد، یعنی «القلائص» را. و عیوق_همان ستاره ای که پرتو سرخ رنگ دارد و قبل از جوزاء طلوع می کند _دبران را از دیدار ثریا محروم می کند [عاق عن لقاء الثریا] و به همین جهت آن را «عیوق» نامیدند. طفیل غُنوی _که به نظر ابوالفرج از بزرگ ترین شاعران عرب است و بهترین توصیفات را درباره ی اسب دارد _در بیتی به وفاداری دبران به «قلاص» خود اشاره کرده است: 

«امّا ابن طوق فقد اوفی بذمته          

کما وفی بقلاص النجم حادیها» 

(ابن طوق به پیمانش وفا کرده است [دین خود را پرداخته است] به همان گونه که ساربان قلاص به پیمان وفا کرد). 

در این بیت منظور از «النجم»، ثریا است که تشکیل شده است از دو کوکب در کوهان صورت فلکی ثور که در میان آن ها، سه کوکب دیگر قرار دارد که با یکدیگر جمع شده، نزدیک به هم قرار دارند و به خوشه ی انگور شباهت دارند...واعراب آن را به منزله ی یک کوکب واحد می شمارند و آن را نجم می نامند. 

ابوریحان بیرونی می گوید: واژه ی ثریا، مصغر «ثروی» است و ریشه ی آن از کلمه ی «الثروة» می آید و به معنی اجتماع و کثرت عدد است. گروهی نیز معتقدند بارانی که بعد از طلوع آن می بارد، ثروت به همراه دارد، به همین جهت آن را ثریا نامیده اند. 

و قلاص، به معنی شتر جوان است که مطابق این داستان دبران آن را به عنوان صداق یا مهریه برای ثریا تعیین کرده است. دبران نیز به دلیل آن که همواره در پشت سر ثریا حرکت می کند به همین نام نامیده شده است. علاوه بر آن، اسامی راعی، تالی، تابع، حاوی، مخدج، لقب های دیگری ست که بر دبران نهاده اند. دبران خود، کوکب سرخ رنگ بزرگی ست که در چشم ثور جنوبی واقع شده است. نام دیگر آن «الفنیق» است به معنای شتر درشت اندام و آن ستاره ای که در اطراف آن است، همان قلاص است که پیش از این گفته شد.}


ادامه...👇


@soltannasir 

🏔

 

@soltannasir 

 

    {پیوند اسطوره با دین305}

 

    {ذوالقرنین قرآن کیست ?65} 

  

 {نگاهی به اساطیر میان رودان و ارتباط آن با صور فلکی در آسمان شب 26}

 

{انکی و نین خورسگ: اسطوره ای آسمانی 20}

 

ادامه...👇

 

چنانچه خود بت پرستان هنگامی که حضرت، بتان را شکست و به بت پرستان گفت از خود بت ها بپرسید می گویند:{ثُمَّ نُكِسُوا عَلَى رُءُوسِهِمْ لَقَدْ عَلِمْتَ مَا هَؤُلَاءِ يَنْطِقُونَ ﴿۶۵﴾=سپس سرافكنده شدند [و گفتند] قطعا دانسته‏ اى كه اينها سخن نمى‏ گويند (۶۵) انبیاء} بنابراین به نظر ما آنچه که حضرت در آیهٔ 56 گواهی می دهد اشاره به ارباب اصنام است. زیرا حضرتش پیش از گواهی در آیه مربوطه اشاره ای به این مهم نیز نموده که پروردگارتان پروردگار آسمانها و زمین است. این اشاره به ربوبیت حق تعالی در آسمانها و زمین می تواند دلیل دیگری بر اشاره حضرت در کلمه فطرهن و مرجع ضمیر هن به ارباب اصنام باشد. زیرا ارباب اصنام موکّلین قوای طبیعی و رب النوع های صور فلکی و کواکب آسمان شب بودند.

 

 

اما حال دو حدیث از مشاهده ملکوت آسمان ها و زمین توسط حضرت ابراهیم خلیل علیه السلام را نقل می نماییم: 👇

 

 

{3610/2). محمد بن حسن صفّار با سند خود از عبداللّه بن مسکان روایت کرده است، که گفت: امام صادق علیه السلام (در رابطه با فرمایش خداوند:) «

وَكَذَلِكَ نُرِي إِبْرَاهِيمَ مَلَكُوتَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَلِيَكُونَ مِنَ الْمُوقِنِينَ »_ و این چنین به ابراهیم، ملکوت آسمان ها و زمین را نشان دادیم تا از اهل یقین قرار گیرد _، فرمود: (درون) آسمان های هفت طبقه بر حضرت ابراهیم علیه السلام آشکار گردید به طوری که بر عرش (خداوند) نگاه انداخت و (همچنین) درون زمین های هفت طبقه را که (همه چیز) برایش آشکار گردید به طوری که بر عرش (خداوند) نگاه انداخت و (همچنین) درون زمین های هفت طبقه را که (همه چیز) برایش آشکار گردید؛ که همانند آن نیز برای حضرت محمد صلّی الله علیه و آله وسلم انجام گرفت و به راستی که همچنین برای من، صاحب و پیشوای شما را و بلکه (برای تمامی) ائمه علیهم السلام چنین برنامه ای واقع شده است. (بصايرالدرجات)

 

3617/8). شیخ مفید با سند خود از جابربن یزید روایت کرده است، که گفت: از امام باقر علیه السلام دربارهٔ فرمایش خدای عزّ و جلّ: «وَكَذَلِكَ نُرِي إِبْرَاهِيمَ مَلَكُوتَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَلِيَكُونَ مِنَ الْمُوقِنِينَ»، سؤال کردم? 

من بر زمین نگاه می کردم (که ناگهان متوجّه شدم، حضرت) دست خود را به جانب آسمان بلند نمود و اظهار داشت: سر خود را بلند کن، چون سرم را بلند کردم، دیدم سقف (آسمان) شکاف پیدا نموده و چشمم به نوری خیره کننده افتاد. سپس حضرت فرمود: ابراهیم علیه السلام ملکوت آسمان ها و زمین را این چنین دید.

بعد از آن فرمود: سرت را پایین بینداز، هنگامی که سرم را پایین انداختم، مجدّداً فرمود: سرت را بلند کن، همین که سرم را بلند کردم، دیدم سقف به حالت اولیه برگشته است. 

در این موقع دست مراگرفت و از آن اتاق بیرون برد و داخل اتاقی دیگر نمود و آن لباس هائی را که پوشیده بود، بیرون آورد و جامه ای دیگر پوشید و فرمود: چشم خود را ببند، پس چشمان خود را فرو بستم، فرمود: چشمانت را باز نکن، چون ساعتی گذشت، فرمود: آیا می دانی کجا هستی?

گفتم: نه فرمود: تو در آن ظلماتی هستی که ذوالقرنین آن را در نوردید. 

عرض کردم: فدایت گردم! اجازه می دهی تا چشمانم را بگشایم و شما را ببینم? 

فرمود: بگشا ولی چیزی را نمی بینی، هنگامی که چشمانم را گشودم خود را در یک تاریکی دیدم که حتّی جلوی پایم را هم نمی دیدم، مقدار مختصری راه رفت، آن گاه فرمود: آیا می دانی کجا هستی? 

گفتم: نه، نمی دانم. 

فرمود: تو در کنار چشمهٔ حیاتی هستی که خضر علیه السلام از آن آشامید. 

پس جلو رفتیم تا از آن جهان و فضا گذشتیم و به جهان و فضایی دیگر رسیدیم، در آن راه رفتیم، ناگهان متوجّه شدم که خانه هایی همچون خانه های ما و مردمانش همانند مردم ما بودند. سپس به سومین جهان و فضا رفتیم که همانند اولی و دومی بود تا آن که پنج فضا را مشاهده کردیم، آن گاه فرمود: این ها ملکوت زمین هستند که ابراهیم علیه السلام آن ها را ندیده، او (تنها) ملکوت آسمان ها را _که دوازده جهان بود_ مشاهده کرد، که هر جهانی شبیه همان جهانی است که دیدی. هر کدام از ما (اهل بیت رسالت) که از دنیا برویم، در یکی از این «عوالم» (جهان ها) ساکن می شویم تا آن که نوبت به قائم (آل محمد علیه السلام) برسد، که او ساکن همین عالم خواهد شد. 

بعد از آن فرمود: چشمانت را ببند، همین که چشمان خود رافرو بستم، دست مرا گرفت و ناگاه دیدم در همان اتاقی که از آن خارج شدیم، هستیم و آن لباس ها را بیرون آورد و لباس های خود را پوشید و به مجلس قبل باز گشتیم و عرض کردم: فدایت گردم! چقدر از روز گذشته است? فرمود: سه ساعت. (اختصاص) }(ترجمه تفسیر روایی البرهان)

 

ادامه...👇

 

@soltannasir

🌞🌝🌛🌎

@soltannasir 

 

    { پیوند اسطوره با دین 304}

 

    { ذوالقرنین قرآن کیست ? 64} 

  

 { نگاهی به اساطیر میان رودان و ارتباط آن با صور فلکی در آسمان شب 25}

 

{ انکی و نین خورسگ: اسطوره ای آسمانی 19}

 

ادامه...👇

 

این تفسیر فقیر از این آیات نه تنها با تاریخ دوران حضرتش و کیش مردمان بابل باستان همخوانی دارد بلکه مویداتی دیگری نیز در خود قرآن مجید دارد. 

اولین نکته ای که باید توجه داشت که این آیات مرتبط با آیات بعدی و ربوبیت رب النوع اجرام سماوی توسط مردمان عصر حضرت ابراهیم است. 

 

دومین نکته مهم آیات این است که حضرت در آیهٔ 81 سوره انعام می فرماید : 👈{ وَحَاجَّهُ قَوْمُهُ قَالَ أَتُحَاجُّونِّي فِي اللَّهِ وَقَدْ هَدَانِ وَلَا أَخَافُ مَا تُشْرِكُونَ بِهِ 👈إلَّا أَنْ يَشَاءَ رَبِّي شَيْئًا وَسِعَ رَبِّي كُلَّ شَيْءٍ عِلْمًا أَفَلَا تَتَذَكَّرُونَ ﴿۸۰﴾=و قومش با او به ستيزه پرداختند گفت آيا با من در باره خدا محاجه مى ‏كنيد و حال آنكه او مرا راهنمايى كرده است و من از آنچه شريك او مى‏ سازيد بيمى ندارم مگر آنكه پروردگارم چيزى بخواهد علم پروردگارم به هر چيزى احاطه يافته است پس آيا متذكر نمى ‏شويد (۸۰)}

 

از سیاق این آیه اینگونه بر می آید که مشرکین با حضرت ابراهیم خلیل علیه السلام بحث می نمایند و حضرتش را از خشم خدایان (دروغین) یعنی رب النوع های اجرام سماوی می ترسانند. و حضرتش می فرماید «من از آنچه شریک او می سازید ترسی ندارم.»  _یعنی نمی ترسم که خدایان دروغین شما به من صدمه ای برسانند._ «مگر آنکه پروردگارم چیزی بخواهد و علم پروردگارم به هر چیزی احاطه یافته است. ...» یعنی اگرم بتوانند به من صدمه ای برسانند بخواست پروردگارم است. 

اگر در معنای این آیه دقیق شویم و آن را کنار آیات پیشین بگذاریم. در می یابیم که حضرت ابراهیم خلیل علیه السلام بخوبی پس از دیدن ملکوت آسمانها و زمین از جایگاه رب النوع های صور فلکی و رب النوع های زمینی (سرزمین ها، رودها و دریاها ..) آگاه بوده است. به همین دلیل آنان را مالک چیزی حتی نفع و زیان خودشان نمی داند. اما با اینحال توان ضرر رساندن آنان را به خود در صورتی که حق تبارک تعالی دستشان را باز بگذارد منتفی نمی داند. ضمن اینکه این ضرر و آسیب احتمالی را هم تنها به خواست خداوند می داند. یعنی حضرتش برای این موجودات کوچکترین ربوبیتی قائل نمی شود.

آنچه که نظر ما را اینجا تایید می کند این است که مجسمه های سنگی و چوبی و فلزی که بی جان هستند پس توانایی آسیب و ضرر زدن مربوط به رب النوع اصنام است نه خود اصنام.

 

 

اما دلیل دیگر ما آیهٔ 56 سوره مبارکه انبیا است: 👇

 

{وَلَقَدْ آتَيْنَا إِبْرَاهِيمَ رُشْدَهُ مِنْ قَبْلُ وَكُنَّا بِهِ عَالِمِينَ ﴿۵۱﴾

 

و در حقيقت پيش از آن به ابراهيم رشد [فكرى]اش را داديم و ما به [شايستگى] او دانا بوديم (۵۱)

 

إِذْ قَالَ لِأَبِيهِ وَقَوْمِهِ مَا هَذِهِ التَّمَاثِيلُ الَّتِي أَنْتُمْ لَهَا عَاكِفُونَ ﴿۵۲﴾

 

آنگاه كه به پدر خود و قومش گفت اين مجسمه ‏هايى كه شما ملازم آنها شده‏ ايد چيستند (۵۲)

 

قَالُوا وَجَدْنَا آبَاءَنَا لَهَا عَابِدِينَ ﴿۵۳﴾

 

گفتند پدران خود را پرستندگان آنها يافتيم (۵۳)

 

قَالَ لَقَدْ كُنْتُمْ أَنْتُمْ وَآبَاؤُكُمْ فِي ضَلَالٍ مُبِينٍ ﴿۵۴﴾

 

گفت قطعا شما و پدرانتان در گمراهى آشكارى بوديد (۵۴)

 

قَالُوا أَجِئْتَنَا بِالْحَقِّ أَمْ أَنْتَ مِنَ اللَّاعِبِينَ﴿۵۵﴾

 

گفتند آيا حق را براى ما آورده‏ اى يا تو از شوخى‏ كنندگانى (۵۵)

 

قَالَ بَلْ رَبُّكُمْ رَبُّ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ الَّذِي 👈فطَرَهُنَّ وَأَنَا عَلَى ذَلِكُمْ مِنَ الشَّاهِدِينَ ﴿۵۶﴾

 

گفت [نه] بلكه پروردگارتان پروردگار آسمانها و زمين است همان كسى كه آنها را پديد آورده است و من بر اين [واقعيت] از گواهانم (۵۶)}

 

در آیه 56 سوره مبارکهٔ انبیا حضرت ابراهیم خلیل علیه السلام در پاسخ به مشرکین زمان خویش می گوید. که رب شما (پروردگار یکتا)، رب آسمان ها و زمین است. سپس در ادامه می گوید: {الَّذِي فَطَرَهُن= همان کسی که آنها را پدید آورده است} و من جزو گواهان این واقعیت هستم. 

اینجا سوال این است که منظور حضرت از فطرهن، اصنام سنگی است? یا ارباب اصنام که حضرت در مشاهده ملکوت آسمان ها و زمین دیده است. و به مخلوق بودنشان و اینکه مالک نفع و زیان خویش هم نیستند پی برده است ?! گواهی دادن حضرت بر کدام یک از این دو است ?!  

واقعیتی که حضرت ابراهیم خلیل علیه السلام بدان گواهی می دهد کدام است ? اگر حضرت گواهی می دهد که حق تبارک تعالی به طریق اولی به وجود آورنده بتان سنگی است ?! اینکه بر خود بت پرستان پوشیده نبوده. زیرا آنها خود بتان خویش را از روی تصاویر صور فلکی آسمان شب و رب النوع های خمسه متحیره و شمس و قمر می ساختند. و چنین امر ساده ای نیاز به گواهی دادن حضرتش نداشته است.  

 

ادامه...👇

 

@soltannasir

🌛🌞⭐️

@soltannasir 

 

   {پیوند اسطوره با دین 303}

 

   {ذوالقرنین قرآن کیست ? 63} 

  

 {نگاهی به اساطیر میان رودان و ارتباط آن با صور فلکی در آسمان شب24 }

 

{انکی و نین خورسگ: اسطوره ای آسمانی 18}

 

ادامه...👇

 

بر اساس روایت دوم ابراهیم خلیل علیه السلام باید پیش از اینکه در خطاب به قوم خویش برای تعلیم آنان از روی انکار زهره و ماه و خورشید را به ربوبیت بگیرد. ملکوت آسمانها و زمین را مشاهده نموده باشد. چنانچه در آیات داستان ابراهیم علیه السلام نیز مشاهده ملکوت آسمانها و زمین پیش از به ربوبیت گرفتن کواکب البته از روی انکار و تعلیم توسط حضرتش است. 

 

اما فارغ از اینکه کدام یک از دو حدیث وارد شده در باب سیر تاریخی و ترتیب داستان حضرت ابراهیم خلیل علیه السلام درست است ?! آنچه که برای ما بسیار مهم و حائز اهمیت است ارتباط دیده شدن ملکوت آسمانها و زمین توسط حضرت ابراهیم در آیهٔ 75 سوره مبارکه انعام 👈{وَكَذَلِكَ نُرِي إِبْرَاهِيمَ مَلَكُوتَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَلِيَكُونَ مِنَ الْمُوقِنِينَ ﴿۷۵﴾=و اين گونه ملكوت آسمانها و زمين را به ابراهيم نمايانديم تا از جمله يقين‏ كنندگان باشد (۷۵)} با آیات بعدی که مربوط به کیش ستاره پرستی مردمان هم عصر حضرت ابراهیم است می باشد. 

براستی حضرت ابراهیم خلیل چه دید ? و دیده های حضرتش چه ارتباطی با ایزدان و جایگاه آنان در نظام هستی داشت ? 

اکثر مفسرین تنها به این نکته در تفسیر اشاره می نمایند که حضرت ملکوت آسمانها و عرش الهی و فرشتگان آسمان را دید ?! فقیر نیز منکر این معنی که احادیث نیز موید آن است نمی باشم. اما باید به آیات دقیق تر نگاه نماییم. 

برای فهم این آیات کافی است ابتدا این مسئله را نظر داشته باشیم که حضرت ابراهیم خلیل علیه السلام در یک بستر مکانی و زمانی زندگی می کرده است. پس باید عقاید مردمان زمان حضرتش را بشناسیم. پیشتر در اسطوره انکی و نین خورساگ جایگاه ایزدان را نشان دادیم. انکی به نظر فقیر آنگونه که پیشتر نشان دادیم با صورت فلکی کشتیدم و شاه تخته و نهر ارتباط دارد. و پدر گروهی از ایزدان کوچکتر می شود که موکّلین کوه و سرزمین ها می شوند. بنابراین در کیش مردمان میان رودان، ایزدان بزرگتر صور فلکی مهم و بزرگ آسمان شب بودند. و ایزدان کوچکتر یا صور فلکی کوچکتر و فرعی آسمان شب بودند و یا موکّلین کوه ها و رودها و جنگل ها و سرزمین ها بودند. حال بار دیگر به آیه 75 سوره مبارکه انعام توجه نمایید. حضرت ابراهیم خلیل علیه السلام ملکوت زمین را مشاهده می نماید. ملکوت زمین شامل چه چیزهایی است ?! اگر حضرتش ملکوت زمین را مشاهده نموده باشد. پس مسلما جایگاه موکلین و ایزدان زمینی را مشاهده نموده است. پس به خوبی جایگاه خلقتی و حد آنان را دیده است. اما همین مسئله در مورد ملکوت آسمان ها نیز صدق می نماید. اگر حضرتش ملکوت و باطن آسمانها را مشاهده نموده باشد. پس در نتیجه جایگاه ایزدان کواکب و صور فلکی آسمان شب را که به نظر فقیر درون گنبد فرضی سماوی در علم هیئت جدید هستند را دیده است. و جایگاه آنان را در نظام هستی مشاهده نموده است. البته ابراهیم خلیل علیه السلام نه تنها جایگاه ایزدان را که تا منطقه سقف آسمان قرار دارند را مشاهده می نماید بلکه بنا به نص احادیث آسمان های فوقانی و فرشتگان الهی و عرش پروردگار را نیز مشاهده می نماید. در چنین مشاهده ای به خوبی جایگاه تمام مخلوقات حق تبارک تعالی اعم از جن و انس و فرشتگان و ایزدان موکّل قوای طبیعی و زمینی و ایزدان آسمانی و هوام ارض و ... برای حضرتش مشخص و روشن می شود. مسلماً حضرت ابراهیم خلیل پس از چنین مشاهده یقینی ای دیگر نمی تواند. مخلوقات حادثی نظیر رب النوع های اجرام سماوی را به عنوان رب خویش گرفته باشد. پس با توجه به اینکه آیات مربوط به ربوبیت گرفتن اجرام سماوی پس از آیه مربوط به مشاهده ملکوت آسمانها و زمین است. یا باید بگوییم که حدیث دوم درست است و حضرت ابراهیم خلیل علیه السلام از روی انکار و برای متنبه کردن قوم خویش اجرام سماوی (رب النوعشان ) را به عنوان خدا می گیرد. یا اینکه همانگونه که در حدیث اول آمده بود. مشاهده ملکوت آسمانها و زمین پس از به ربوبیت گرفتن اجرام سماوی توسط حضرت بوده و این ربوبیت گرفتن معنای شرک را نمی دهد بلکه موقتی بوده و حضرت بر اساس فطرت پاک خویش موقتا این اجرام را به عنوان رب می گیرد و از این اشتباه باز میگردد تا توسط حق تبارک تعالی به مشاهده ملکوت آسمانها و زمین و توحید حق تبارک تعالی رهنمون شود. در این تفسیر دوم علت تقدم آیه 75 بر آیات بعدی این است که گاه در قرآن اشاره ای به قسمت مهمی از ماجرا می شود. سپس بخش های ابتدایی داستان روایت می شود.

 

 

ادامه...👇

 

 

@soltannasir

🌞🌛

تعداد صفحات : 29

اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 3004
  • کل نظرات : 100
  • افراد آنلاین : 93
  • تعداد اعضا : 20
  • آی پی امروز : 279
  • آی پی دیروز : 209
  • بازدید امروز : 390
  • باردید دیروز : 391
  • گوگل امروز : 29
  • گوگل دیروز : 79
  • بازدید هفته : 390
  • بازدید ماه : 390
  • بازدید سال : 98,928
  • بازدید کلی : 1,167,366